من همراهتم! حال خوب را با مشاوره از ما تجربه کن

فیلم طعم گیلاس: بازیابی یک زندگی

فیلم طعم گیلاس: بازیابی یک زندگی

آقای بدیعی مردی میانسال و به ته خط رسیده است. او در جاده‌های اطراف تهران به دنبال آدم‌های نیازمند می‌گردد که در ازای دریافت مبلغی در انجام نقشه‌اش او را یاری کنند. درخواست او این است که شخصی بعد از خودکشی او را خاک کند! در مسیر فیلم طعم گیلاس، بدیعی به‌ترتیب یک سرباز وظیفه، یک طلبه و مردی کهنسال را به اتومبیل خود سوار و درخواست غیرعادی‌اش را با تک‌تک‎شان مطرح می‌کند.

در ادامه‌ی این مطلب از بلاگ همراهتم به بررسی روانشناسانه از فیلم طعم گیلاس می‌پردازیم.

داستان فیلم طعم گیلاس

مرد میانسالی به‌نام بدیعی سوار بر اتومبیل خود، شهر را به دنبال شخصی برای خاک‌ریختن روی خود پس از خودکشی می‌گردد؛ قرار است او امشب چندین قرص خواب بخورد و در چاله‌ای که قبلاً کنده شده است دراز بکشد. او ابتدا یک سرباز و بعد یک طلبه را سوار می‌کند، اما هرکدام به دلایل خود تمایلی به انجام این کار نشان نمی‌دهند. سرانجام مرد کهنسالی به‌نام باقری که در موزه‌ی حیات وحش کار می‌کند و خودش هم قبلا یک‌بار به‌ فکر خودکشی افتاده و بعد از خوردن توت از این کار پشیمان شده است، می‌پذیرد طبق قرار این کار را انجام دهد و دویست هزار تومان دستمزد بگیرد. این درحالی است که بدیعی در اقدام به خودکشی دچار تردید می‌شود.

طعم گیلاس میل به خودکشی یا تلاش برای زندگی؟

یکی از پرسش‌های مهم که توجه منتقدان را بعد از تماشای فیلم طعم گیلاس به خود جلب کرد، خواسته‌ی واقعی بدیعی است. چیزی که در ظاهر امر مشخص است، نیت او مبنی بر خودکشی است و بیننده فقط علت آن را نمی‌داند. هر انسان ممکن است در بدیعی چهره‌ی خود را بیابد و به قولی از ظن خود یار او شود. بدیعی شخصیت ملموس و واضحی نیست.

بیشتر بخوانید:   مفهوم اختلال انطباقی و راه‌های درمان و پیشگیری از آن

تصمیم کیارستمی برای مخفی‌کردن انگیزه‌ی کاراکتر اصلی باعث می‌شود فیلم از سطح روان‌شناختی و اجتماعی فراتر برود؛ اگر قرار باشد در پی انگیزه‌های پذیرفتنی خودکشی آقای بدیعی در طعم گیلاس باشیم، شاید بتوان به سادگی آن‌ها را پیدا کرد، اما قهرمان طعم گیلاس و البته خود عباس کیارستمی از سطح روان‌شناختی و اجتماعی، از سطح داستان فراتر رفته‌اند تا به نوعی به اگزیستانسیالیسم برسند.

روند مواجهه با مرگ، شروع میل به زندگی

روند مواجهه با مرگ، شروع میل به زندگی

بدیعی در این راه ابتدا به یک سرباز و بعد به یک طلبه‌ی افغانستانی برخورد می‌کند؛ سرباز درخواست او را بر اثر ترس رد می‌کند و طلبه هم با دلایل مذهبی بدیعی را از خودکشی نهی می‌کند. بعد از این دو نفر هنوز بدیعی قانع نشده است و سراغ فردی دیگر یعنی یک کارمند موزه می‌رود. این کارمند موزه یک پیرمرد باذوق است. پیرمرد ابتدا داستان خودکشی خودش را روایت می‌کند و توضیح می‌دهد که چگونه یک توت باعث شد تا از خودکشی دست بردارد؛ اما در کمال تعجب حاضر می‌شود با بدیعی همکاری کند و پیشنهاد او را می‌پذیرد. این‌جا همان جایی است که تردید به جان تصمیم قاطع بدیعی می‌افتد و تا پایان فیلم هم روندی معکوس را شاهد هستیم. یعنی برخلاف نهی‌های نفرات قبل وقتی بدیعی به هدف خود می‌رسد، تازه می‌فهمد که راهش بازگشتی ندارد.

میل به زندگی در میان تفکر مرگ

سعید عقیقی در کتابی که در مورد طعم گیلاس با عنوان «طعم گیلاس» منتشر کرد، به یک حس دوگانه و مشابه در مورد بدیعی اشاره کرد: «بدیعی در عین حرکت در مسیر مرگ، هنوز مایل است تا از جزئیات زندگی به وجد بیاید و نشانه‌های زندگی سر راهش سبز شود. صحنه‌ی کلیشه‌ای عکس گرفتن او از دختر و پسری جوان نمونه‌ای در همین زمینه است و اشاره‌ی بدیعی به روپوش سفید آقای باقری تمهیدی ظریف‌تر برای نمایش احساسات او در لحظه‌ی تردید. البته برخورد پیرمرد و بدیعی به نحوی ناگزیر، کاملا متفاوت با گفت‌وگوهای بدیعی با دو قاتل برگزیده‌ی دیگر است. بدیعی در دو گفت‌وگوی قبلی، آشکارا درمانده و مستأصل است، اما در این یکی که داوطلب آمادگی‌اش را اعلام کرده است، او در پیمودن مسیرش تا انتها تردید می‌کند.»

بیشتر بخوانید:   مفهوم استدلال منطقی چیست؟

آیا فیلم طعم گیلاس پوچ‌گرا است؟

فیلم طعم گیلاس: بازیابی یک زندگی

کیارستمی در این‌باره می‌گوید:

«تفاوت و شباهت کار ما کارگردانان با روان‌شناسان در این است که کارگردان در سطح جامعه معضلات را می‌بیند و نقطه‌ی درد را نشان می‌دهد ولی آن را همان‌جا رها می‌کند و از این‌جا به ‌بعد دیگر حیطه‌ی او نیست. این جامعه‌ی روان‌پزشکی است که پس از تشخیص، به درمان درد هم می‌پردازد.»

با توجه به این حرف می‌توان مدعی شد که هدف اصلی کیارستمی در نشان دادن پوچی از جنس واقعیت و محدود، هم‌چنین ناگزیر بودن درد نیاز انسان به روان‌درمانی را می‌طلبد.

کلام آخر

طعم گیلاس پایانی به رنگ آغاز است؛ در این فیلم به جامعه و مخاطب گوشزد می‌شود که انسان در هر مقطعی که از شوق و پویایی افتاد، درواقع به نقطه‌ی ایستایی رسیده است و در جهت رهایی از این ایستایی نیازمند بازیافتن خود است. طعم گیلاس از حیث فیلم‌برداری و انتخاب بازیگر اصلی با دیگر فیلم‌های سینمایی کیارستمی متفاوت و بیشتر شبیه به خود زندگی است.