من همراهتم! حال خوب را با مشاوره از ما تجربه کن

فیلم sick of myself: خودویرانگری به سبک انسان مهرطلب امروزی!

چگونه برای دیده شدن توسط دیگران انسان دست به تخریب خود می‌زند؟ جواب این پرسش را کریستوفر بورگلی در فیلم «حالم از خودم بهم می‌خوره» یا «sick of myself» به شیوه‌ای غیرمنتظره و درعین‌حال با ظرافتی که تا پوست و استخوان مخاطب کشیده می‌شود به‌خوبی داده است. شاید نام صحیح‌تر این فیلم را بتوان «از خود بیمارشده» ترجمه کرد زیرا کاستی‌های انسانی و ناهنجاری‌های روح بشر در تک‌تک سکانس‌های فیلم قابل مشاهده است.

در ادامه‌ی این مطلب از بلاگ همراهتم به تحلیل روانشناسانه از این فیلم می‌پردازیم.

داستانی نامتعارف اما آشنا

مخاطب با داستان دختری جوان به نام سیگنه مواجه است که یک زندگی کاملا معمولی را می‌گذراند. او یک همخانه‌ و شریک احساسی به‌نام توماس دارد که هنرمند است و با وسایل دزدی دکوراسیون هنرمندانه می‌چیند. بیننده به‎زودی متوجه می‌شود این دو نفر غیرعادی‌ و سرشار رفتارهایی ناخوشایند هستند. رفتارهایی که ممکن است هرکدام از ما در زندگی واقعی خودمان تجربه کرده باشیم؛ رفتاری که دوست نداریم دیگران متوجه‌اش شوند و تصویری از واقعیت خودمان که نمی‌خواهیم در جمع شکل بگیرد.

نقطه‌ی شروع داستان جایی است که نمایشگاه توماس به طرز غیرمنتظره موفق می‌شود و سیگنه نمی‌تواند حسادت عمیق و بیمارگونه‌اش از این‌که خودش مرکز توجه جمع نیست را پنهان کند. بعد از این قرار است سیگنه دست به کارهایی بزند که به هر طریقی نظر جمع را به سوی خود بکشد؛ احمقانه‌ترین، خطرناک‌ترین و غیرعادی‌ترین راه‌ها برای شخصیت مهرطلب سیگنه برای جلب توجه و دلسوزی دیگران که قرار است جسم و روحش را نابود ‌کند.

کارگردان روی نقاط ضعف انسان دست گذاشته است

سینمای نروژ و درکل سینمای اسکاندیناوی، این سال‌ها به سمت و سوی بسیار خوبی پیشروی می‌کند. برخلاف اغلب فیلم‌ها که اصلا به سراغ پیچیدگی‌های روح انسانی نمی‌روند و ترجیح می‌دهند زیر سایه‌ی چهره‌ی امن و قابل اعتماد انسان‌ها باقی بمانند، این‌بار فیلم  «sick of myself» با شهامت سراغ کاستی‌های ذهن بشری رفته است. کریستوفر بورگلی حتی برخی ناهنجاری‌های روانی را درشت‌نمایی کرده و بی‌پروا مقابل تماشاگر قرار داده است که نفس در سینه‌اش حبس کند: «نگاه کن، شاید این خود تو باشی!»

بیشتر بخوانید:   پیشگیری از خودکشی از راه تشخیص علائم

این زوج در حقیقت ناراضی، رقابتی و خودویرانگر هستند 

در این داستان دو خودشیفته را تماشا می‌کنیم: آن‌ها پر زرق و برق اما توخالی هستند. داستان سیگنه بیشتر از توماس توسط بیننده دنبال می‌شود. هر شکست یا فرصت قرار است بلافاصله در توهمات سیگنه به احساس بزرگی و ارضای روحی بیانجامد. فضای وحشتناکی که فرد مهرطلب در آن خود را قهرمان یا قربانی می‌داند.

فیلم تلاش مذبوحانه برای شهرت و ثروت که مانند ویروسی همه‌گیر در جوامع آنلاین امروزی به وفور دیده می‌شود را به سخره می‌گیرد. گویی این‌که هر کار وحشتناکی برای جلب توجه انجام ‌شود، اعتیادی است که مانند سیگنه در وجود خیلی از انسان‌های معاصر ریشه دوانده است. سیگنه نمی‌خواهد و یا شاید واقعا نمی‌تواند جلوی خودویرانگری‌اش را بگیرد.

طنز سیاه فیلم خنده‌دار یا غم‌انگیز است؟

این فیلم از دید روان تاریک خنده‌دار است، اما سوالی که در پس این خنده‌ برای عصر ما ایجاد می‌شود کوبنده است: «چرا افرادی مانند سیگنه توجه ما را جلب می‌کنند؟»

طنز سیاه این فیلم مانند آزمون تورنسل عمل می‌کند. «آیا هنگامی‌که فردی اشتباه می‌کند و با عواقب اعمال خود روبرو می‌شود می‌خندید؟ یا آن را اتفاقی غم‌انگیز می‌دانید؟ آیا از تماشای رفتار مخرب و بد یک زوج با یکدیگر به خنده می‌افتید؟» احساس مخاطبان در مورد این رفتارها ممکن است بر احساس‌شان از حس شوخ طبعی بورگلی تأثیر بگذارد.

 یک انگیزه همه‌گیر برای ترند شدن

در جایی از فیلم سیگنه سعی دارد سگی را برای گاز گرفتن خودش تحریک کند تا داستان قابل‌توجه‌تری برای بازگوکردن داشته باشد. ناگهان صاحب حیوان فریاد می‌زند: «کار دیگری برای انجام دادن پیدا کن!» این جمله شاید همان تلنگری است که قبل از دیر شدن برای بازگشت، باید به اندازه‌ی کافی توسط هر فرد جدی گرفته شود.

بیشتر بخوانید:   گرایش جنسی و عوامل تعیین‌کننده آن

انسان‌هایی که حالا تبدیل به سوژه شده‌اند

انسان‌ها سوژه‌هایی در حال رقابت برای بیشتر مطرح شدن و دیده‌ شدن توسط بقیه‌ی انسان‌ها هستند و فیلم  «sick of myself» به‌خوبی و با غافلگیری زیاد به این مقوله می‌پردازد. در یکی از دیالوگ‌های فیلم به «قربانی شدن» یا «قربانی بودن» به‌عنوان موضوعی داغ میان افراد به‌ویژه جوانان اشاره کرده است.

سیگنه از این‌که نمایشگاه موفقی توسط دوست‌پسر هنرمندش با لوازم دزدی ترتیب داده شده و روی جلد مجله‌ی معروف هنری رفته است، احساس خوشایندی ندارد. تمارض‌های عجیبی که به‌مرور به بیماری منجر می‌شوند از همین نقطه آغاز می‌شود.

حالا با تسریع روند بیماری سیگنه، او بیشتر مورد توجه قرار گرفته است، دوستان و نزدیکانش بیشتر به او سر می‌زنند و برای حال او ابراز نگرانی می‌کنند، حتی یک شرکت مد و فشن که روی مدل‌هایی با نقص عضو و یا بیماری‌ تمرکز دارد و آن‌ها را معروف می‌کند، به او پیشنهاد کار می‌دهد. سیگنه حالا راضی به نظر می‌رسد؛ برای این‌که بتواند همچنان در مرکز توجه باقی بماند، به مصرف داروها ادامه می‌دهد اما بیماری رفته‌رفته آن‌قدر پیشرفت می‌کند که تغییرات شدید چهره، او را به سمت فروپاشی می‌برد.

کلام آخر

فیلم «sick of myself» از واقعی‌ترین نمودهای انسان‌ معاصر است که در پوچی محض مسیرهای جعلی و پرخطر اما زودبازده را برای یافتن معنای زندگی انتخاب می‌کند. این راه قرار است به خودویرانگری ختم شود و راه برگشتی هم ندارد. بورگلی در این فیلم تحسین‌شده در جشنواره‌ی کن، توانسته است تماشاگر را در وضعیتی مبهم و معلق نگه دارد و او را در ابهام و ناباوری از اقداماتی که در فیلم مشاهده می‌کند حبس کند، اما به مرور مخاطب این فروپاشی را با تک‌تک سلول‌های خود لمس و باور می‌کند.