«هروقت داشتم کاری را به آخر میرساندم و در این اثنا یکهو بابل به سراغم میآمد، سعی میکردم فکرم را روی چیز دیگری متمرکز کنم تا بتوانم فاصلهام را با آن حفظ کنم. همیشه هم دشوار بود، چون من واقعا دوست دارم در رویای بابل باشم و دوست دختر زیبایی هم آنجا دارم. اقرار به این نکته آسان نیست اما من او را از دخترهای واقعی هم بیشتر دوست دارم. همیشه دلم میخواست دختری را ببینم که به اندازهی این دوستی که در بابل دارم جذبم کند، نمیدانم… شاید یک روزی، شاید هیچوقت.»
متن بالا از کتاب در رویای بابل نوشتهی ریچارد براتیگان است و در ادامهی این مطلب از بلاگ همراهتم قصد داریم به مسائل روانشناسی موجود در آن بپردازیم.
کاراگاه سی.کلارک در رویای بابل
کتاب در رویای بابل با اعتراف کارآگاه خصوصی سی. کلارک به خوششانسی زندگیاش آغاز میشود؛ اینکه برای خدمت مناسب تشخیص داده نشده است. حالا برای اولینبار در طی این سالها، کاری پر درآمد و آبرومند به او پیشنهاد شده است اما یک شرط ساده دارد؛ او باید با یک اسلحهای پر از فشنگ سر قراری حاضر شود که البته این شرط برای سی. کلارک فقیر و درمانده که سی سنت تمام داراییاش است، بسیار دشوار بهنظر میرسد.
کلیف کلارک، کاراکتر اصلی و کارآگاه خصوصی رمان در رویای بابل است؛ پلیسی که ادعا دارد میتوانست در شغل خود بسیار پیشرفت کند و پول خوبی درآورد، البته اگر در تمام لحظات مهم و حساس زندگی، همواره در رویای بابل نبود. کلارک تقریبا به همهی دوستان خود بدهکار است؛ دوستان او دیگر به ادامهی رابطه با او علاقهای ندارند و از قرضهای پرداختنشده خسته شدهاند. حتی مادر او معتقد است پسرش باید زودتر از بیکاری و کارآگاه خصوصی بودن، که هیچ حاصلی ندارد، دست بکشد و به سراغ شغلی آبرومند برود.
رویای بابل: پناه کارآگاه کلارک
راه حل کلارک برای فراز از جامعهی پولمحور، که تمامی روابط آدمها در آن به موجودی حساب بانکیشان وابسته است و هیچکس به دیگری رحم نمیکند، پناه بردن به رویای بابل است. همان آرمانشهر تخیلات کلارک که در آن به تمامی خواستههایش میرسد؛ در این شهر میتواند هر شغلی که بخواهد داشته باشد، کارآگاهی ماهر، قهرمان محبوب، بازیگر مشهور و هرچه که روزی رویایش را دارد. کلارک در آنجا زندگی بیتقصی دارد و همواره توسط معشوقهی خیالی شگفتانگیزش که زیبایی خیرهکنندهای هم دارد تحسین شود.
رویای بابل علت تمام ناکامیهای کلارک است
رویای بابل در واقعیت، دلیل تمام نافرجامیها و مشکلات کلارک بوده است؛ او در موقعیتهای مهم زندگی، دقیقا در لحظات آخر، در رویای بابل غرق شده است و به همین علت تا به حال کاری را به سرانجام نرسانده است. دراصل رویاپردازی اساطیری از آرمانشهر ذهنی او است که زندگی واقعی را برایش غیرقابلتحمل کرده است.
براتیگان رویای غیرقابلدسترس را مورد انتقاد قرار داده است
نویسنده در این کتاب با زبانی استعاری و یک داستانی فانتزی، رویایی که هیچوقت در زندگی واقعی اتفاق نخواهد افتاد را مورد انتقاد قرار داده است و منبع همهی مشکلات کلارک را همین امر دانسته است. براتیگان برعکس بیشتر نویسندگان که در آثار خود آتلانتیس را مدینهی فضله میدانند، شهر باستانی بابل را آرمانشهر و رویای خود انتخاب کرده است.
واقعیت یا رویا؟
شاید خواننده در طول داستان از خودش بپرسد که آیا محبوس بودن در تخیل و پناه به رویا بردن، ارزش دارد؟ و آیا بهتر نبود که کلارک کمی حواسش را به زندگی واقعی جمع میکرد تا فقیر و درمانده نماند؟ مخاطب خیلی زود متوجه میشود که قرار نیست با اصول و منطق دنیای محدود واقعی این کتاب را بخواند و درک کند؛ لازم است با کارآگاه و دیوانگیهای او همراه شود.
داستان برج بابل چیست؟
دلیل انتخاب بابل بهعنوان آرمانشهر براتیگان را میتوان در داستان برج بابل جستجو کرد. طبق این افسانه در گذشته همهی انسانها یکپارچه بودند و به یک زبان صحبت میکردند. بعد از وقوع سیلی عظیم، آنها مهاجرت کردند و به سرزمین شنعار واقع در بابل رسیدند. در بابل آنها تصمیم گرفتند برجی بلند بنا کنند تا از طریق آن به بهشت برسند. خدا از این کار راضی نبود و زبان تکلم آنها را متفاوت قرار داد تا نتوانند با یکدیگر صحبت و در زمین مهاجرت کنند. افسانهی بابل را علت اصلی پیدایش زبانهای متفاوت در جهان میشناسند.
کلام آخر
کارآگاه کلارک شحصیت اصلی کتاب در رویای بابل است، کسی که همیشه در عالم رویا و شهر بابل به همراه دختر زیبای مورد علاقهاش به نام نعنا دیرت ماجراهای مختلفی را از سر میگذراند. تقریبا در تمام زمانها و نقاط مهم زندگی خود به این رویا فرو میرود و سررشتهی امور را از دست میدهد. در کتاب یک روز از زندگی این کارآگاه دنبال میشود. در این مطلب، کتاب را از دیدگاه روانشناسی مورد بررسی قرار دادیم و به مفهوم رویاپردازی آرمانی در ذهن پرداختیم.
ارسال پاسخ