نام ذهن را بسیار شنیدهایم و به کار میبریم. اما متاسفانه ذهن را به راحتی نمیتوانیم تعریف کنیم و برای این کار باید به علم متکی باشیم. حقیقتا «ذهن» چیست؟ اندیشه را چه چیز شکل میدهد؟ افکار از کجا میآیند؟ چطور جسمی یک و نیم کلیوگرمی که از ذرات خاکستری تشکیل شده است، تجربهی احساسات و افکار را برای ما قابل درک میکند؟ گاهی به نظر عجیب میآید که پردازش محلول دادههای جدا و متفاوت در مغز غذایی یکدست به نام خودآگاهی را میسازد.
معمای این ارتباط آن چنان در علم روانشناسی مشهور است که نام مخصوص به خود را دارد: مسئلهی ذهن و مغز (یا ذهن و بدن.) شکست این علم در توضیح این مسئله و رسیدن به پاسخی که موافقت همه را برانگیزد، باعث شده است که در رشتهی روانشناسی شکافهای عمیقی وجود داشته باشد.
برای درک مفاهیم ذهن و خودآگاهی به نظریهی متحد (unified theory, UT) نیاز داریم. اما ابتدا باید متوجه شویم که اکثر مردم وقتی صحبت از «ذهن» میکنند، چه منظوری دارند. به نظر میرسد اغلب مردم ذهن را جایگاه خودآگاهی انسان، و «من» متفکر و احساسی که ظاهرا نیروی معمولی میدانند. در نظر بیشتر افراد این نیرو همزمان با جسم مرتبط و از آن مستقل است.
در ادامهی این مطلب از بلاگ همراهتم به توضیح مفهوم ذهن در علم روانشناسی میپردازیم.
نظریهی ذهن و جسم چیست؟
نظریهی جسم و ذهن به مسائلی میپردازد که دربارهی ارتباط میان خودآگاهی و فکر با مغز، بهمنزلهی یکی از اندام بدن، است. متخصصان برای حل این مسئله، یکی از مهمترین عوامل را بررسی جداگانهی ذهن و خودآگاهی میدانند. نظریهی فوق بیان میکند که ما میتوانیم برای رسیدن به پاسخ به حوزهی انقلاب شناختی در روانشناسی اتکا کنیم. انقلاب شناختی از ترکیب نظریهی اطلاعات، هوش مصنوعی و سایبرنتیک (cybernetics) زاده شد. تحول شناختی نظریه محاسباتی ذهن را پدید آورد و سیستم عصبی را نظام پردازش اطلاعات معرفی میکند. نظام پردازش اطلاعات تغییرات بدن و محیط را به زبان تکانههای عصبی (neural impulse) ترجمه میکند و نشاندهندهی ارتباط جاندار با محیط است.
نظریهی بالا دستاورد بزرگی در پیشرفت دانش ما از ذهن بود، زیرا برای اولین بار امکان جداسازی مفهوم ذهن را از مغز و بدن را مهیا میکرد. اکنون میتوانیم «ذهن» را بهمنزلهی جریان اطلاعات در رشتههای عصبی درک کنیم، جریان اطلاعات نیز با مادهی زندهی جسمانی که سیستم عصبی را تشکیل میدهد متفاوت است. برای درک بهتر این نکته میتوانیم آن را با کتاب مقایسه کنیم. اگر در این نظریه کتاب را مغز در نظر بگیریم، محتوای موجود در آن مثل ذهن است.
انقلاب شناختی قدمی بزرگ به جلو بود، اما در این بین پرسشهای مهمی پیش آمد. یکی از مشکلات بزرگ پس از جدا کردن مفهومی مغز از ذهن آن بود که دیگر ارتباط میان عناصر ذهنی، مانند تجربهی خودآگاهانه، فرهنگ، رفتار کلی یا مغز کمرنگ میشد. خودآگاهی جریان اطلاعاتی است که بر اساس تجربه به دست آوردهایم. شناخت به دو صورت سریع (خودکار، سلسلهی افکار مربوط، واکنشی، ادراکی و عاطفی) و کند (شفاهی و تحلیلی) هم جنس تجربههای خودآگاهانهی ما هستند. با توجه به این موضوع به نظر ارزیابی ارتباط میان کیفیت مغز و ذهن دشوار میشود.
نظریه سرمایه گذاری رفتاری
نظریهی سرمایهگذاری رفتاری (behavioral Investment Theory, BIT) برای پردازش عصبی اطلاعات و سطح حسی خودآگاهی چارچوبی مفهومی فراهم میکند. نظریهی فوق به ما نشان میدهد که سیستم عصبی نظام کنترلی محاسباتی است، که بر اساس ارزش سرمایهی ارزش و مقیاس هزینه و منفعت رفتار و کردار را هدایت میکند. لذت و رنج راه حلهای طبیعی به شبکهی ادراکات، انگیزهها و محرکها عمل هستند و با کمک یکدیگر راهنمایی هدایت رفتار را برعهده دارند. حال این رفتار ممکن است برای هزینهکردن یا منفعتطلبی باشد.
کلام آخر
ذهن مفهومی بسیار پیچیده است. رشتههای متفاوت علمی سالها در پی ارائهی تعریفی روشن از آن بودهاند. مسلما درک متخصصان از خودآگاهی و ذهن تا به امروز نتوانسته است توضیحی روشن از این مفاهیم برای عموم مردم فراهم کند و فرایند مهندسی پردازش اطلاعات در مغز و خودآگاه همچنان راز بزرگی برای بشریت باقی مانده است.
به هر حال تعریف سادهای نیز برای ذهن وجود دارد که شامل تواناییهای فکری مانند تصور و تخیل، هوشیاری، فهم، اندیشه، قضاوت، حافظه و زبان میشود. مغز دستگاهی برای پردازش احساسات و تجربیات است و ذهن نتیجهی این دادهها را برای تعیین نوع نگرش و رفتار به کار میگیرد.
متخصصان بسیاری بیان میکنند که ذهن عنصری است که سبب شناخت و آگاهی درونی میشود. همچنین ذهن مسئول اراده در انسان است. نیت، باور، تمایل، رنج و لذت همگی بر پایهی پردازشهای ذهنی معنی میگیرند. به هر صورت، از مهمترین علل توجه به موضوع ذهن در سلامت روان است. به نظر بسیاری از متخصصان حوزهی سلامت، انسان با توجه به فرایندهای ذهنی و مراقبت از ذهن است که میتوان سلامت روان خود را حفظ کند. برای بررسی سلامت فکری افراد به شیوهی عملکرد آنها در زندگی روزمره و در مواجهه با شرایط بحرانی نگاه میکنیم و از آن جایی که کارکرد فرد از پردازش ذهنی ناشی میشود، سلامت ذهن عامل تعیینکنندهی تندرستی او خواهد بود.
ارسال پاسخ