خطاهای شناختی یا خطاهای ذهنی چیست

زمان مطالعه: ۵ دقیقه 26 فروردین 1404
       

آیا تابه‌حال با خودتان فکر کرده‌اید که چرا گاهی درگیر افکاری می‌شوید که هیچ ربطی به واقعیت ندارند؟ چرا یک اشتباه کوچک باعث می‌شود همه چیز را به خودتان نسبت دهید؟ این واکنش‌ها، نشانه‌های بارز خطاهای شناختی هستند. این مقاله از همراهتم بررسی می‌کند که این خطاها چطور شکل می‌گیرند و چه راه‌هایی برای کنترل و درمان آن‌ها وجود دارد.

خطاهای شناختی چطور ذهن ما را گول می‌زنند؟

ذهن ما همیشه در حال پردازش اطلاعات زیادی است؛ اما همین پردازش‌ سریع گاهی باعث اشتباه می‌شود. خطاهای شناختی (Cognitive Distortions) یکی از این اشتباهات ذهنی هستند که باعث می‌شوند ما موقع تصمیم‌گیری، قضاوت یا تحلیل شرایط، به نتیجه‌ نادرست برسیم. این خطاها معمولا ناخودآگاه اتفاق می‌افتند و ریشه در نحوه‌ یادگیری، تجربه‌های گذشته و حتی هیجانات ما دارند.

درواقع، ذهن تلاش می‌کند با استفاده از میان‌برهای فکری، کار را برای خودش راحت‌تر کند. ولی همین میان‌برها، ما را از دیدن واقعیت کامل دور می‌کنند. مثل زمانی که فقط روی اتفاق‌های منفی تمرکز می‌کنیم یا وقتی فکر می‌کنیم همه ما را قضاوت می‌کنند. این‌ نوع افکار، Cognitive Distortions هستند که به شکل روزانه و ناخودآگاه در ذهن‌مان شکل می‌گیرند و اغلب باعث احساس اضطراب، افسردگی یا تصمیم‌های نادرست می‌شوند.

در روان‌شناسی، خطاهای شناختی به الگوهای نادرست فکر کردن گفته می‌شود که باعث می‌شوند ما واقعیت را به شکل تحریف‌شده ببینیم. این خطاها نه تنها بر احساسات ما تأثیر دارند، بلکه رفتارمان را هم شکل می‌دهند. خطاهای شناختی اولین‌بار توسط آرون بک (Aaron T. Beck) روان‌پزشک و بنیان‌گذار شناخت‌درمانی معرفی شدند.

انواع خطاهای شناختی که هر روز تجربه‌شان می‌کنیم

انواع خطاهای شناختی که هر روز تجربه‌شان می‌کنیم

بسیاری از ما بدون آن‌که متوجه باشیم، هر روز با سوگیری‌های ذهنی دست‌وپنجه نرم می‌کنیم. این خطاها در موقعیت‌های روزمره، تصمیم‌گیری‌ها، قضاوت درباره خود یا دیگران و حتی روابط بین‌فردی خودشان را نشان می‌دهند. در ادامه، به مهم‌ترین نمونه‌های آن‌ها اشاره می‌کنیم.

تفکر همه یا هیچ

در این خطای شناختی، فرد دنیا را به دو دسته مطلق سیاه یا سفید می‌بیند. یا همه‌چیز باید کامل باشد یا هیچ‌چیز ارزش ندارد؛ مثلا اگر کسی در امتحانی یک سوال را غلط پاسخ دهد، ممکن است فکر کند کاملا شکست خوردم. این نوع تفکر می‌تواند به ناامیدی و کمال‌گرایی بیمارگونه منجر شود.

بیشتر بخوانید:   رابطه‌ میان شبکه‌های اجتماعی و عزت نفس پایین

فاجعه‌سازی

افراد دچار این خطای ذهنی، بدترین سناریو را در ذهن خود می‌سازند و آن را واقع‌بینانه می‌دانند. یک درد کوچک را احتمالا سرطان تلقی می‌کنند یا یک تأخیر در پیام را نشانه طرد شدن. این سوگیری ذهنی، اضطراب و نگرانی مزمن را تشدید می‌کند و باعث تصمیم‌گیری‌های ناپخته می‌شود.

تعمیم افراطی

در تعمیم افراطی، فرد از یک تجربه منفی، نتیجه‌ای کلی برای تمام موقعیت‌ها می‌گیرد؛ مثلا اگر در یک مصاحبه شغلی رد شود، می‌گوید من هیچ‌وقت شانس ندارم. این الگوی فکری باعث شکل‌گیری باورهای منفی عمیق درباره خود و جهان می‌شود.

ذهن‌خوانی

فرد فکر می‌کند دقیقا می‌داند دیگران درباره‌اش چه فکری می‌کنند، بدون اینکه مدرک مشخصی داشته باشد؛ مثلا می‌گوید رئیسم از من بدش میاد، چون سلام نکرد. این طرز فکر رابطه‌ها را تخریب کرده و باعث افزایش سوءتفاهم می‌شود.

برچسب‌زنی

در این نوع خطا، فرد بر اساس یک رفتار یا اشتباه، هویتی منفی برای خود یا دیگران تعریف می‌کند؛ مثلا می‌گوید من یک بازنده‌ام. برچسب‌زنی نه‌تنها عزت‌نفس را پایین می‌آورد، بلکه راه تغییر را هم مسدود می‌کند.

تمرکز بر جنبه‌های منفی

در این حالت، فرد فقط اتفاقات منفی را در ذهن نگه می‌دارد و جنبه‌های مثبت را نادیده می‌گیرد؛ مثلا از میان ۵ بازخورد مثبت و ۱ منفی، فقط منفی را به یاد می‌آورد. این خطای شناختی، رضایت از زندگی را کاهش داده و حس ناکامی ایجاد می‌کند.

استدلال هیجانی

در این خطا، فرد به‌جای واقعیت، از احساسات خود نتیجه می‌گیرد؛ مثلا چون احساس بی‌ارزشی دارد، نتیجه می‌گیرد واقعا بی‌ارزش است. این طرز فکر قدرت تحلیل منطقی را کاهش داده و فرد را در دام چرخه‌های منفی هیجانی نگه می‌دارد.

مسئولیت‌پذیری افراطی

افراد با این خطا، خود را مسئول اتفاقاتی می‌دانند که خارج از کنترل‌شان بوده است؛ مثلا اگر کسی ناراحت باشد، فکر می‌کنند تقصیر آن‌هاست. این الگو منجر به احساس گناه مفرط و استرس شدید در روابط شخصی و کاری می‌شود.

بیشتر بخوانید:   چرا فرزند پروری مقدم بر فرزند آوری است؟

پیش‌بینی منفی آینده

فرد به‌طور مداوم انتظار دارد اتفاقات بدی در آینده رخ دهد، بدون اینکه دلیل منطقی برای آن داشته باشد؛ مثلا قبل از امتحان می‌گوید حتما خراب می‌کنم. این نوع تفکر باعث اجتناب از موقعیت‌ها و کاهش عملکرد واقعی می‌شود.

نادیده گرفتن اتفاقات مثبت

فرد موفقیت‌ها، تعریف‌ها یا پیشرفت‌های خود را کم‌اهمیت می‌داند یا آن‌ها را اتفاقی می‌داند؛ مثلا می‌گوید آن‌ها فقط تعارف کردند، من کاری نکردم. این الگو باعث کاهش اعتمادبه‌نفس و ناتوانی در دیدن واقعیت‌های مثبت زندگی می‌شود.

چرا ذهن‌مان دچار خطای شناختی می‌شود؟

چرا ذهن‌مان دچار خطای شناختی می‌شود؟

سوگیری‌های ذهنی معمولا در شرایطی ایجاد می‌شوند که ذهن در تلاش است اطلاعات پیچیده را سریع پردازش کند. برای این کار، میان‌برهایی به‌کار می‌برد که همیشه هم دقیق نیستند. این میان‌برها که هیوریستیک‌ها (Heuristics) نام دارند، به ما کمک می‌کنند تصمیم‌های فوری بگیریم، اما گاهی باعث تحریف واقعیت می‌شوند. سایر دلایل شکل گیری خطاهای شناختی عبارت‌اند از:

  • ریشه‌های روانی و هیجانی خطاهای ذهنی: خطاهای ذهنی اغلب از ریشه‌های هیجانی ما سرچشمه می‌گیرند؛ یعنی احساساتی که در گذشته تجربه کرده‌ایم، تأثیر زیادی بر نحوه‌ فکر کردن ما در زمان حال دارند.
  • نقش تربیت خاطرات و تجربه‌های گذشته: در شکل‌گیری این خطاها تربیت خانوادگی، محیط اجتماعی و خاطرات دوران کودکی تأثیر مستقیمی بر شکل‌گیری الگوهای فکری ما دارند. اگر فرد در خانواده‌ای بزرگ شود که سرزنش، انتقاد یا بی‌توجهی در آن زیاد باشد، احتمال بیشتری دارد که دچار خطاهایی مثل تعمیم افراطی یا تفکر منفی شود.
  • تجربه‌های منفی: مثل شکست‌های تحصیلی یا طرد شدن توسط دیگران، می‌توانند باعث ایجاد باورهای نادرستی درباره‌ خودمان شوند. این باورها به‌مرورزمان به شکل خطاهای شناختی تثبیت می‌شوند.

چطور می‌توانیم جلوی خطاهای ذهنی را بگیریم؟

خیلی وقت‌ها نیازی نیست حتما درمانگر داشته باشیم تا با Cognitive Distortions مقابله کنیم. اگر چند تکنیک ساده ولی مؤثر را یاد بگیریم، می‌توانیم بخش زیادی از این افکار اشتباه را مدیریت کنیم. در ادامه چند راهکار روزمره و کاربردی معرفی می‌شود:

  • تمرین نوشتن افکار منفی و تحلیل منطقی آن‌ها
  • تکنیک توقف فکر هنگام ورود ذهنیت فاجعه‌ساز
  • ثبت روزانه موفقیت‌های کوچک برای مقابله با تعمیم افراطی
  • استفاده از پرسش آیا مدرکی برای این فکر دارم؟
  • تمرین مشاهده‌گری بی‌طرفانه در موقعیت‌های هیجانی
بیشتر بخوانید:   4 نظریه مهم در روانشناسی خواب و رویا

چرا مراجعه به روانشناس، بهترین راه درمان خطاهای شناختی است؟

خیلی وقت‌ها تلاش‌ ما برای اصلاح افکار اشتباه به نتیجه نمی‌رسد، چون ریشه مشکل را نمی‌شناسیم. بیشتر خطاهای شناختی به‌صورت ناخودآگاه شکل‌گرفته‌اند و نیاز به بررسی عمیق‌تری دارند. یک روانشناس متخصص با استفاده از روش‌های علمی مثل CBT (درمان شناختی رفتاری)، باورهای ناسالم را شناسایی می‌کند و قدم‌به‌قدم به تغییر آن‌ها کمک می‌کند.

برخلاف روش‌های سطحی یا مشاوره‌های عمومی، در جلسات درمانی، ریشه خطاها بررسی می‌شوند و مراجع یاد می‌گیرد چطور با ذهنش همکاری کند، نه مقابله. اگر به دنبال یک راه‌حل واقعی و پایدار برای درمان خطاهای ذهنی هستید، شروع مسیر از اتاق مشاور است.

جمع‌بندی

خطاهای شناختی می‌توانند ذهن ما را از مسیر درست منحرف کنند. در این مقاله با ۱۰ مدل خطای ذهنی پرکاربرد آشنا شدیم که بسیاری از ما در زندگی روزمره تجربه می‌کنیم. در ادامه به روش‌های درمانی پرداختیم. از تمرینات عملی مثل نوشتن افکار گرفته تا استفاده از تکنیک‌های CBT، همه راه‌هایی هستند برای تنظیم مجدد ذهن. با شناخت این خطاها، می‌توانیم شفاف‌تر فکر کنیم و آرامش بیشتری تجربه کنیم. اگر این مطلب برایتان مفید بود، سر زدن به دیگر مقالات همراهتم می‌تواند مسیر شناخت ذهن را هموارتر کند.