زندگی مشترک مفهومی است که ممکن است در جوامع و فرهنگهای مختلف تعاریف متفاوتی داشته باشد.
از بعد لفظی، این عبارت به این معناست که زمانی که دو نفر تصمیم میگیرند با همدیگر به زندگی و روزمرگیهای خود ادامه دهند، یعنی زندگی را به اشتراک گذاشتهاند.
اما بعد معنوی این عبارت معانی بسیار دیگری دارد. به اشتراک گذاشتن زندگی، ادعای بسیار بزرگی است. آیا از عهده این معنا برمیآییم؟ آیا همهی زندگی خود را با شخص مقابل تقسیم میکنیم؟
در دنیای ماشینی امروز که مفاهیم برای انسانها کمرنگ شدهاند، شاید ندانیم به چه علت قصد ازدواج داریم. عدهای تشکیل زندگی مشترک را مرحلهای از زندگی میدانند و با خود میگویند اگر به فلان سن رسیدهام، پس باید ازدواج کنم.
ازدواج یک مرحله نیست؛ ازدواج هدفی والا برای بالا بردن تعالی روح ماست. باید در این انتخاب دقت بسیاری داشته باشیم. برای کمک به درک بهتر این تصمیم و چالشهای آن، مشاوره آنلاین میتواند راهنماییهای مفیدی ارائه دهد و به ما در این مسیر کمک کند.
هدف از زندگی مشترک، ایجاد رابطهای مبتنی بر عشق، احترام و همراهی است که در آن دو نفر بتوانند در کنار یکدیگر رشد کنند و به آرامش و خوشبختی دست یابند. زندگی مشترک فرصتی است برای تقسیم شادیها، غمها و مسئولیتها، تا از طریق همکاری و درک متقابل، پایههای یک زندگی پایدار ساخته شود.
اهداف زندگی مشترک معمولاً شامل حمایت عاطفی، پیشرفت شخصی و مشترک، تربیت فرزندان، و خلق لحظات ارزشمند در کنار هم است. در این مسیر، زوجین با شناخت نیازها و خواستههای یکدیگر و ایجاد تعادل در روابط، به اهداف زندگی خود دست مییابند و معنای عمیقتری از همراهی را تجربه میکنند. هدف از زندگی مشترک، سفری است که با همدلی و تلاش، میتواند به مسیری زیبا و پربار تبدیل شود.
زندگی مشترک چیست؟ پاسخ به زیبایی پیوندی عاطفی و تعهدآور بین دو نفر است که با هدف عشق، احترام و همراهی شکل میگیرد. در این مسیر، زوجین با تقسیم مسئولیتها و حمایت متقابل، برای ساختن آیندهای مشترک و پایدار تلاش میکنند. این رابطه فرصتی برای رشد، درک متقابل و خلق لحظات ارزشمند در کنار یکدیگر است.
زندگی مشترک یعنی چی؟ یعنی اشتراکگذاری لحظات خوب و بد، همراهی در چالشها و ساختن مسیری که هر دو نفر بتوانند در آن رشد کنند و آرامش واقعی را تجربه کنند.
بسیاری با خود میاندیشند که تا یک سن خاص باید حتما ازدواج کنند. در واقع تعیین هدف زندگی مشترک براساس سن یک معقولهی بسیاری عمومی در برخی از جوامع است.
هدفگذاری سنی برای ازدواج مزایا و معایبی خواهد داشت. اینکه انسان با این هدف بتواند برای زندگی خود برنامهریزی داشته باشد، یک مزیت است.
اما این هدف شاید معیارهای انتخابی افراد را تحتتاثیر قراردهد. یعنی این موضوع که تا 30 سالگی باید ازدواج کنم، میتواند فرد را متقاعد کند که از برخی صفات که مورد تاییدش نیست، چشمپوشی کند.
این موضوع بیشتر در جوامع سنتی صدق میکند.بسیاری از دختران و گاها پسرانی که قصد فرار از محیط منزل را دارند، تن به ازدواج میدهند.
اینکه برخی جوامع فضا را برای مستقل شدن فرزندان خود فراهم نمیکنند موجب شکلگیری چنین دیدگاهی برای زندگی مشترک میشود.
معمولا افرادی با این دیدگاه، در سنین پایین تن به ازدواج خواهند داد. ازدواج در سن پایین ریسک بسیار بزرگی است.
چنین مواردی در جوامع غربی کمتر رخ میدهد چراکه نوع فرهنگ این کشورها، فرزندان را وادار میکند که در 18 سالگی استقلال پیدا کنند.
مورد دیگری که شاید نتوانیم به عنوان یک هدف والا برای ازدواج درنظر بگیریم، استقلال مالی است. بسیاری از خانوادهها، به این سنت باور دارند که شغل زن خانهداریست و منبع درآمد او باید همسرش باشد.
در این صورت دختران برای تامین هزینههایی که در منزل پدری سرکوب شده است، راهی زندگی مشترک میشوند.
دخترانی که برای مخارج خود، باید هزاران توضیح به والدینبدهند، با این ایده که در ازدواج ممکن است راحتتر به اهداف مالی خود دست یابند، این انتخاب را میکنند.
درواقع در این سنت، سرپرست زن از پدر به همسر تغییر میکند و مرد موظف است که هزینههای همسر خود را بپردازد.
شاید بتوانیم با اطمینان بگوییم در 70% موارد فرار از تنهایی اگر دلیل اصلی ازدواج نباشد، در این تصمیم تاثیر داشته است.
نوع زندگی امروزی، همه ما را به سوی تنهایی سوق داده است. اگر واقعبینانه نگاه کنیم، ما جامعهای با درصد افسردگی بالا داریم.
تنهایی به بخشی از شخصیت ما تبدیل شده است. ممکن است زمانی این تنهایی موجب آزار ما شود و این موضوع در انتخاب همسر و تشکیل زندگی مشترک تاثیر هرچند ناچیزی داشته باشد.
اگر این اثر بهواقع ناچیز باشد، آنچنان تاثیر مخربی نخواهد داشت اما شرایطی وجود دارد که شخص تنها هدفش از ازدواج، تنها نماندن است.
نکتهای که باید به آن توجه کنیم این است که یک ازدواج عجولانه و اشتباه، تنهایی را بیش از پیش اضافه خواهد کرد.
هدفی که از نظر عموم والا و برتر است، رسیدن به عشق خواهد بود. عشق احساسیست که ما در بدو تولد با آن به دنیا میآییم. یکی از اهداف انسانی، تعالی روح بهوسیله عشق است.
زمانی که احساس کنیم عشق، روابط انسانی ما را بهبود میبخشد، زندگی مشترک راهی برای ارتقا کیفیت روزمرگیهای ما خواهد شد. روزمرگیهایی که درنهایت تشکیلدهنده مسیر کلی پیشرفتمان میشوند.
این هدفی است که مفهوم اشتراک زندگی را به ما میآموزد. البته ما تنها این موارد را معرفی میکنیم و قصد تکریم یا تحقیر هیچ هدفی را نخواهیم داشت.
علاوه بر این هر فرد ممکن است با اهداف متفاوت دیگری نیز ازدواج کند و در زندگی احساس خوشبختی داشته باشد.
تشکیل زندگی در جوامع و فرهنگهای مختلف متفاوت است. ما در کشوری با دیدگاه اسلامی زندگی میکنیم که زندگی مشترک بدون ازدواج را گناه بزرگی میداند اما در فرهنگ غرب این مورد کاملا طبیعی است.
انواع ازدواج در جوامع اسلامی به دو دسته ازدواج دائم و موقت تقسیم میشود. در ازدواج دائم افراد طی یک عهد و پیمان قرآنی، متعهد میشوند که تا پایان زندگی به یکدیگر وفادار بمانند.
در ازدواج موقت طبق قراردادی که میان زوجین امضا میشود، مدت زندگی تعیین خواهد شد. به این معنا که طرفین توافق میکنند که به مدت مثلا یک ماه همسر و همراه یکدیگر باشند.
پس از پایان این دوره میتوانند صیغهنامه را باطل یا تمدید نمایند. حق و حقوق افراد در این دو نوع ازدواج از لحاظ قانونی متفاوت است.
زندگی مشترک بدون ازدواج یک موضوع جاافتاده در جوامع غربی و غیر مسلمان است. باور این فرهنگ این است که هر دو انسانی که یکدیگر را دوست داشته باشند بیهیچ قید و شرطی و تنها با توافق شخصی میتوانند وارد زندگی شوند.
این افراد پس از اینکه مطمئن شوند در زندگی میتوانند برای هم افراد مناسبی باشند، ازدواج خود را رسمی خواهند کرد.
منظور از توضیح انواع ازدواج این است که بدانیم برای هر شخصیتی ممکن است راهی برای رسیدن به یک ازدواج موفق وجود داشته باشد.
وقتی دو نفر تصمیم میگیرند وارد زندگی مشترک شوند، هر یک باید وظایفی را برعهده گیرند. همانطور که در ابتدای مطلب عنوان کردیم، به اشتراک گذاشتن زندگی تنها در واژه نیست.
برای اینکه با شریک زندگی خود، مسیر پیشرفت و سعادت را طی کنیم، هر کس باید نقش و وظیفهای را تقبل کند. این وظایف شامل موارد مالی، فعالیتهای روزانه و حتی موارد احساسی و معنوی میشود.
شعار امروز، برابری حقوق زن و مرد است. در همین راستا و به عنوان انسانهای متمدنی که سعی داریم با جوامع پیشرفته همگام باشیم، باید سهم خود را در این موضوع ادا کنیم.
بسیاری از مسائلی که در زندگی پیش میآیند نتیجه توقعات برآورده نشده طرفین هستند. اگر توانایی حل مسئله را داشته باشیم، جلوی عمیق شدن چالشها را خواهیم گرفت.
هر زوجی براساس نوع زندگی و شخصیتی که دارند، میتوانند کار را بین خود به گونهای که حس میکنند عادلانه است، تقسیم کنند.
ممکن است برای یک زوج وظایف زن در زندگی مشترک به مدیریت منزل خلاصه شود اما برای زوج دیگری کسب درآمد، هدف یک زن باشد.
برای آقایان هم به همین شکل است، ممکن است در یک زندگی توافق کنند که وظایف مرد در زندگی مشترکشان مربوط به امور داخلی یا خارجی منزل باشد.
درنتیجه نمیشود یک الگوی کلی برای همه افراد به عنوان درست یا غلط بودن این موضوع درنظر گیریم.
با این حال میتوان گفت، تقسیم کار عادلانه چه در خارج از خانه چه در داخل منزل، بار اضافی را از دوش افراد برخواهد داشت و زندگی را لذتبخشتر میکند.
شما زمانی که در محیط کار خدماتی ارائه میدهید، انتظار دریافت برخی از حق و حقوق طبیعی و بدیهی خود را دارید.
نمیخواهیم یک رابطه انسانی و عاشقانه را در حد روابط کاری تقلیل دهیم اما یک اصول کلی در ارتباطات وجود دارد.
هر رابطه انسانی از یک بده و بستان مادی یا معنوی تشکیل میشود. احترام به حق و حقوق زن در زندگی مشترک و همینطور حقوق آقایان، کیفیت یک زندگی را بالا خواهد برد.
وقتی بدانیم زحمت و انرژیای که در ازدواج خرج میکنیم قدر دانسته میشود، با انگیزهی بیشتری برای زندگیمان تلاش خواهیم کرد.
منظورمان از حقوق چیست؟ یک زن حق دارد که محبت طلب کند، زحماتش دیده شود، شنیده شود، گاهی خسته باشد و همواره با تمام مشکلات دوست داشته شود، ساده اما مداوم توجه ببینید و … .
برای مردان هم به همین شکل است. آقایان حق دارند، همیشه قوی نباشند، گاهی بیش از قبل استراحت کنند، بابت تلاشهایشان ستایش شوند، بابت موفقیتهایشان تشویق شوند، در زمان شکست درک شوند و … .
وقتی از حقوق صحبت میکنیم، تنها منظورمان حقوق مالی مرد یا زن در زندگی مشترک نیست. گرچه توجه به خواستهها و نیازهای مالی طرفین نیز بسیار مهم خواهد بود.
تامین نیازهای مادی و معنوی در زندگی میتواند یکی از راههای افزایش شادی در ازدواج باشد بنابراین باید این موضوع را جدی بگیریم.
تا به اینجا اهمیت ازدواج در زندگی را متوجه شدهایم. حال باید بیابیم که چگونه میتوان در این مرحله از زندگی به موفقیت رسید؟
ابتدا باید یادآور شویم، موفقیت مانند بسیاری از دیگر مفاهیم روانشناسی، تعریف نسبی دارد. نمیتوانیم یک جمله کلی را برای موفقیت درنظر بگیریم و بگوییم اگر به این جمله دست یابید، موفق هستید.
برای هرکس ممکن است مفهوم موفقیت متفاوت باشد. راههای رسیدن به یک ازدواج موفق بسیار خواهد بود. یکی از مهمترین مواردی که بسیاری از متخصصان آن را عنوان میدارند، پذیرش است.
پذیرش و بخشندگی راز یک ازدواج موفق است. گاهی با نگاه تغییر دادن پارتنر خود وارد زندگی مشترک میشویم. این یکی از اشتباهات عمومی افراد است.
نکته اول این است که ما باید اشخاص را همانگونه هستند بپذیریم و دوست داشته باشیم. اگر نیاز به تغییر را در شخص مقابل خود میبینیم، چرا تصمیم به ازدواج با او گرفتهایم؟
میخواهیم به این نکته اشاره کنیم که اگر شخصی از نظر ما تایید شده نیست نباید او را برای یک عمر زندگی برگزینیم و امیدوار باشیم، بتوانیم تغییرش دهیم.
همچنین به این مسئله واقفیم که هیچ شخصی کامل نیست و بنابراین برخی از تفاوتها که از نظر ما پسندیده نیستند، تنها باید پذیرفته شوند. چراکه در یک زندگی مشترک عاشقانه همیشه، کفهی تفاهمها بسیار سنگینتر از تفاوتهاست.
به این فکر کنیم که دو انسان با دو نوع تربیت و فرهنگ متفاوت، قرار است زیر یک سقف زندگی کنند. آیا بدون صفت بخشندگی میتوانند تمام تفاوتهای یکدیگر را قبول کنند؟
قطعا خیر. بخشندگی، لطف بزرگیست که ما در حق دیگران میکنیم، همین لطف در ازدواج تبدیل به وظیفه میشود.
نه به این معنا که نباید قدردان بخشندگی طرف مقابل باشیم، به این معنا که باید این صفت را لازمه زندگی بدانیم.
گاهی انسانها تمام تلاششان را برای نجات یک زندگی میکنند اما این تلاش به نتیجه نمیرسد. چرا چنین اتفاقی رخ میدهد؟
اگر هزاران راهحل برای یک ازدواج موفق وجود داشته باشد، هزار و یک دلیل برای شکست آن وجود دارد.
ما به عنوان والدین این رابطه که آن را خلق کردهایم، موظفیم از عشقمان دربرابر ناملایمتیها محافظت نماییم.
چرا یک ازدواج علیرغم تلاشهای طرفین محکوم به شکست میشود؟
مهمترین نکته این است؛ هر دو انسانی که با هم مواجه میشوند و احساس میکنند عاشق شدهاند، نمیتوانند ازدواج موفقی داشته باشند.
در یک کلام، باور داشته باشیم که عشق برای یک زندگی کافی نیست. اگر مسیر و اهداف طرفین در یک راستا قرار نداشته باشد، هر کس میخواهد راه خود را در پیش گیرد.
اگر اخلاق، باورها، فرهنگ، شخصیت و … در زوجین با هم همخوانی نداشته باشد، هر دو فکر میکنند برای بقای ازدواجشان تلاش کردهاند اما بیفایده است. چراکه هر یک به روش و برای مسیر خود تلاش میکند.
اینجاست که نشانههای پایان زندگی مشترک یکی یکی ظاهر میشوند. بیتفاوتی، بیعلاقگی، سردی رابطه، توهین و تحقیر، دعواهای مکرر، خیانت و … در گروه همین نشانهها قرار خواهند گرفت.
عشق بسیار زیبا و محترم است، برای یک تجربه شیرین باید با چشمانی باز و آگاه تصمیمگیری کنیم.
کتاب زندگی مشترک جرات میخواد
برای کسب آگاهی در هر زمینهای باید بیاموزیم و برای آموختن باید مطالعه کنیم. کتابی که در ادامه معرفی میکنیم اگر پیش از ازدواج خوانده شود، یک پیشگیری و اگر پس از ازدواج خوانده شود، یک درمان خواهد بود.
فردریک فانژه کتابی روانشناسی و درمانگر را خطاب به زوجهایی که به دنبال بهبود روابط خود هستند نوشته است.
فانژه معتقد است یک ازدواج پایدار بر چهار اصل بنا میشود: تعهد، کیفیت، مسائل جنسی و تفاهم در ارزشگذاریها.
این چهار مورد ستونهایی هستند که سقف ازدواج را نگه میدارند. حال با گذشت زمان و زندگی طولانیمدت، تنشهایی بوجود میآید که ممکن است باعث چکه کردن سقف شود.
تا زمانی ستونهای این بنا، محکم و بیهیچ خللی باشند، این سقف با تمام مشکلات پابرجا خواهد ماند.
در این کتاب مشکلات هر زوج، بررسی و تحلیل میشود تا خواننده مشکل خود را در خلال یکی از این مثالها بیابد.
فانژه درمان تمام مشکلات را صحبت کردن معرفی میکند. او میگوید هنر گفتوگو و زمان کافی سخن گفتن، مشکلاتی را حل میکند که شاید غیر قابل حل بنظر رسند.
خواندن کتاب زندگی مشترک جرئت میخواهد را به همه افرادی که برای ارتقا آگاهی در زمینه ازدواج احترام قائل هستند، پیشنهاد میکنیم.
همراهتم همان دوستیست که میکوشد تمام اطلاعاتش را در اختیار عزیزانش قرار دهد. همراهان ما عزیزانمان هستند.
ما هر مطلب مفیدی که در زمینه ازدواج بیاموزیم، با شما درمیان خواهیم گذاشت. اگر نیاز به اطلاعات بیشتری دارید در وبلاگ ما چرخی بزنید.
همچنین اگر مطلب و موضوعی به نظرتان میرسد که نیاز دارید درمورد آن بیشتر بدانید، در بخش تماس با ما برایمان بنویسید.
رسالت ما بالا بردن سطح سلامت روان جامعه است.