ازآنجاکه دوران کودکی نقش مهمی در شخصیت افراد ایفا میکند، نظریات زیادی در این حوزه توسط رواندرمانگران بیان شده است. دکتر اریک برن که بنیانگذار تحلیل رفتار متقابل است، اعتقاد دارد والدین آگاهانه یا ناآگاهانه از بعد تولد به کودکان خود یاد میدهند چگونه رفتار، فکر، احساس و دریافت داشته باشند و در این دیدگاه نقش والدین به شدت اثرگذار و مهم است.
جداشدن از این تاثیرات کار آسانی نیست و تنها زمانی ممکن میشود که فرد به صورت مستقل آن را آغاز کند یعنی آگاهی و بینش کافی داشته باشد و خودش تصمیم بگیرد کدام قسمت از آموزش والدین خود را بپذیرد. آموزشهایی ک از والدین دریافت میشود ممکن است درجهت اجازه یا در جهت بازدارندگی باشد، بنابراین باید به مرحلهی کودکی بازگردیم و ببینیم چه اتفاقی میافتد که مهار کودک شکل میگیرد. در ادامهی این مطلب از بلاگ همراهتم چند مورد نهی رایج پرداختهایم.
مهار «وجود نداشته باش»
اجازه وجود داشتن یعنی من میتوانم ایمن و نامشروط زندگی کنم و موجودیت داشته باشم. این اجازه دربزرگسالی اینگونه است که میتوانیم مراقبت خودمان باشیم بدون اینکه به خود آسیب برسانیم.
اینکه حس کنیم باری بر دوش دیگران و اضافی هستیم، نبودمان بهتر از بودنمان است، میل به نیستی و اینکه دنیا جای مناسبی برای زندگی نیست و از این قبیل افکار در ادامه به وجود میآید.
کودک از همان بدو تولد و ابتدا نیازمند است؛ نیازمند مادر یا جانشین روانی او بهعنوان کسی که از او مراقبت کند. اجازه وجود داشتن این است که فرد با خیال راحت زندگی کند و تمام لحظات زندگی برایش معنیبخش باشد و از دنیا لذت ببرد. رنجها و سختیها را بپذیرد و برایشان معنی بیابد.
کسی که این مهار را داشته باشد:
مدام رفتارهای خودمخرب چون کشیدن سیگار، غمگینی مدام، افسردگی و… را از خود بروز میدهد.
مادر سرچشمهی اعتماد کودک است
در بحث روانشناسی کودک عنوان میشود در دوران کودکی، او باید بتواند به دنیا اعتماد کند و این اعتماد از برآورده کردن نیازهایش بهصورت یکنواخت، ممتد و همراه با مهر و دلسوزی توسط مادر به دست میآید. در ادامه کودک چون مراقبی داشته که تمام نیازهای زیستی او را بهموقع، بینوسان و بیدریغ برطرف کرده است، میتواند به دنیا اعتماد کند و از نظرش دنیا جای امنی برای زیستن باشد. در دوران اول زندگی، نوزاد خودش را با مادر یکی میداند و مادر را از خود جدا نمیبیند؛ بنابراین لازم است آغوش، حضور و ارتباط با مادر برای نوزاد قابل اطمینان باشد. میتوان اینطور گفت که ظرفیت کودک برای زندهماندن و زندگی کردن رابطهی کاملا مستقیمی با ظرفیت مادر برای زندگی کردن و زنده نگهداشتن او دارد.
مهار «موفق نباش»
نهی از موفق بودن یعنی احساس رضایت از موفقیت نداشته باش.
نهی کودک از موفق بودن، او را به این سو میبرد که یا کاری که میخواهد را نتواند انجام دهد و یا انجام دهد و دراوج موفقیت آن را ویران کند. حتی ممکن است فرد کاری را انجام دهد و موفق شود اما احساس رضایت نداشته باشد و دائم از آنچه انجام میدهد دلسرد باشد.
موفق دانستن یا ندانستن خودمان در بزرگسالی به این بستگی دارد که در مقابل چشمان چه پدر و مادری بزرگ شدهایم؛ اینکه به هنگام اولین راه رفتن تشویق شدهایم؟ هنگام اولین بستن بند کفش به ما آفرین گفتهاند؟
تشویق به کودک این حس را میدهد که میتواند یاد بگیرد و موفق باشد. اما والدینی که پس از انجام هر کار توسط کودک ایراد میگیرند و مدام فرزندشان را مقایسه میکنند، در او مهار «موفق نباش» را شکل میدهند که فرد خود را لایق موفقیت نداند.
مهار «مهم نباش»
وقتی اجازه مهم بودن داشته باشیم عزتنفس سالم پیدا خواهیم کرد. در ادامه راحتتر میتوانیم نوازشها را بپذیریم؛ برخی افراد هنگام موردتوجه قرار گرفتن میخواهند از آن اجتناب یا فرار کنند یا آن را قبول نکنند و حتی فکر میکنند دیگران دروغ میگویند. درحالیکه اگر اجازهی مهم بودن داشته باشند، به خود اجازهی دیدهشدن و مورد توجه واقعشدن را خواهند داد.
فردی که درخودش مهار «مهم نباش» دارد در روانشناسی کودک نوازشهای منفی مانند تهدید، توهین، آسیب و انتقاد را دریافت کرده است و آنها را بهعنوان نوازش ثبت کرده است، درنتیجه هنگام نوازشهای مثبت دچار اضطراب میشود و در تلاش است به خودش اثبات کند مهم نیست. این افراد نمیدانند در زندگی چه میخواهند اما به خوبی میدانند اطرافیان از آنها چه میخواهند و برای آنها تلاش میکنند نه برای نیازهای خودشان. این فرد به دیگران اجازهی نزدیک شدن نمیدهد و مدام این سوال را در ذهن حمل میکند که چه کسی مرا دوست دارد و چرا دوست دارد؟ اما کسی ک مهار «مهم نباش» نداشته است، با دیگران راحت است و بدون غرور به خود اجازهی دیده شدن و دوست داشته شدن میدهد.
گاهی والدین به درستی از کودک خود حمایت نمیکنند؛ یعنی مدام او را سرزنش میکنند و مدام درپی آرزوهای ناکام خود هستند. به کودک حس ناخواسته بودن را میدهند و مدام نارضایتی خود را از بچهدارشدن ابراز میکنند، از ضعفهای او درجمع صحبت کنند و همهی اینها مهار کودک در جهت مهم نبودن را درون او شکل میدهد.
مهم نباش باعث میشود:
- خود را لایق مهم بودن ندانیم
- از توجه، محبت، نوازش، دیده شدن و دوستداشتهشدن کنارهگیری کنیم
- در ارتباطات به سمت مهرطلبی، تاییدطلبی و یا کنارهگیری برویم
- نتوانیم خود را ابراز کنیم
همچنین ممکن است «مهم نباش» نتیجهی برعکس بدهد؛ یعنی فرد به علت احساس حقارت شدید از خودشیفتگی زیادی برخوردار شود و این عقیده را داشته باشد که همه بد هستند و تنها من خوبم.
مهار «نزدیک نباش»
مجوز نزدیک بودن یعنی تا چه حد اجازهی نزدیک شدن داریم و قوانین دیگر رابطه که منجر به پرسیدن سوالهای دیگری چون چطور؟ تا چه حدودی؟ و… میشود را تعیین کنیم، در رابطه احساس امنیت کنیم و توانایی ایجاد اعتماد داشته باشیم.
کسی که دچار مهار نزدیک نباش است:
- در پایینترین پلههای رشدی باقی میماند
- نمیتواند رابطه سالمی داشته باشد
- مدام به دنبال این است که کجا میتواند احساس امنیت داشته باشد
- نمیتواند رابطهی صمیمی ایجاد کند، زیرا صمیمیت و نزدیکی برایش اضطراب میآورد
وقتی اجازهی نزدیک شدن داشته باشیم، خود را جزئی از جهان میبینیم و میتوانیم به درستی به دیگران نزدیک شویم، محبت بگیریم و دوستی را تجربه کنیم. درغیر این حالت پشت به دنیا میایستیم تا ثابت کنیم دنیا جای نامناسبی است و دیگران لیاقت نزدیک بودن ندارند.
انسان به چیزی نزدیک میشود که امن است و به آن اعتماد میکند. امن بودن به قابلیت پیشبینی برمیگردد.
کلام آخر
آگاهی از مواردی که ذکر شد، باید در جهت تغییر باشد، یعنی با درک و یا پیداکردن هرکدام از این مهارها درخودمان یا اطرافیان تلاش کنیم بتوانیم کنترل آنها را در دست بگیریم و نگذاریم دیگر ما را کنترل کنند. مهار کودک ممکن است برای افراد زیادی اتفاق بیفتد و در بزرگشالی با مشکلات فراروانی روبهرویشان کند، اما اینکه با آگاهی از آنچه اتفاق افتاده است، دست از قربانی بودن برداریم و حتی در مواردی از کمک افراد متخصص بهرهمند شویم راه حل کلیدی است.
ارسال پاسخ