گاهی ممکن است ذهنآگاهی در مواجهه با عواطف و اشراف پیدا کردن بر آنها برای فرد دشوار باشد. این عواطف پیوسته و به طور ناپایداری مانند امواج دریا پدیدار و غیب میشوند و با این حال همانند نیروی دریای طوفانی قدرت فراوان دارند و تاثیری فوقالعاده بر ما میگذارند. گاهی تحمل این عواطف برای ما طاقتفرسا میشود و ما کنترل ذهن خود را از دست میدهیم، حال فرقی ندارد که این عواطف به خشم، ترس، اندوه، انزجار، توقع، لذت یا هر حس دیگری مربوط باشد.
ممکن است عواطف برانگیختهی ما چشماندازی را نشان دهد که به طور پیچیدهای در تقابل با احساسات متعدد برآمده باشد و سبب ایجاد تجربهای غیر قابل توصیف و ناراحتکننده شود. در چنین دیگ جوشانی از عواطف ممکن است نتوانیم به طور شفاف، آرام و باثبات بیندیشیم و حالی منقلب را تجربه کنیم.
اغلب معضل بزرگ عواطف برانگیخته مربوط به عواطف خالص و خام نمیشود، بلکه از روایتی برمیخیزد که با چنین عواطفی همراه است و سبب ایجاد وضعیت روحی پس از این احساسات میشود. مسلما ممکن است گاهی هدایت احساسات ناب و خالص هم دشوار و پرکشمکش باشد، اما فرایند شناختی پردازش وقایع در ذهن معمولا به عواطفی میانجامد که ما را به ریشهی اصلی احساسات برآمده نمیرساند.
ممکن است هنگامی که ذهنآگاهی عاطفی ایجاد میشود به طور ناخودآگاه تصمیم بگیریم که چنین عواطفی بیش از حد تحمل ما و بسیار نیرومندتر از آن است که رهایش کنیم. در این صورت تلاش میکنیم که از شیوههای گوناگونی برای مقابله و مواجهه با آنها بهره بگیریم. ممکن است:
- خود را با منطق و توجیه از قید این عواطف رها کنیم
- از جهان بیرونی و نظامهای حمایتی اطراف فاصله بگیریم
- با استفاده از فناوریها و فعالیتهای گوناگون ذهن خود را منحرف کنیم
- با پناه بردن به نوشیدن و خوردن یا استفاده از مواد دیگر خود را کرخت و بیحس کنیم
در برخی موارد باید از شرایط فاصله بگیریم تا بتوانیم آنها را به طور شفاف رصد کنیم. در برخی مواقع نیز درگیری با شرایط و استفاده از امکانات ذهنی برای درک شرایط موجود تا حد فراوانی کمک میکند. به هر حال اغلب برای سرکوب کردن این عواطف، منحرف کردن ذهن یا پرهیز از آنها به شیوهها و عادتهای معمولی چون موارد بالا اتکا میکنیم.
مشکل این سازوکار دفاعی در برابر عواطف آن است که چنین اقداماتی به ما در غلبه بر حس رنج همراه احساسات خام برآمدهای که تجربه میکنیم کمکی نمیکند. وقتی از ذهنآگاهی برای مواجهه با چشماندازهای عاطفی خود بهره میگیریم، رابطهای متفاوت را با عواطف برآمده و پرکشمکش ایجاد میکنیم.
در ادامهی این مطلب از بلاگ همراهتم به بررسی بیشتر نیروی عواطف و احساسات ناشی از تجربهها میپردازیم.
ذهنآگاهی در مواجهه با عواطف: نشانهها و معانی
روایتهایی که دربارهی وقایع گذشته برای خود در ذهن میسازیم به تشکیل احساسات موجود منتهی میشود و ممکن است به راحتی سبب ایجاد تضاد در حس موجود و عواطف خالصی شود که از ابتدا وجود داشته است. حتی وقتی به طور خودآگاه از آن چه در درون ما یا دیگری در جریان است باخبر نیستیم، انواع نشانههایی برای خبردار کردن ما از ذهناگاهی در ارتباط با عواطف در کار است.
وقتی درک میکنیم که عواطف مشخصی وجود دارند، میتوانیم نگاهی دقیقتر بر معنای آنها بیندازیم. برخی از نشانههای مشهود برای حضور عواطف مشخص در زیر آمده است و معانی احتمالی آنها تشریح شده:
-
خشم:
وقتی خشم به درستی بیان بیرونی یابد، به صورت غرش درخواهد آمد. هر چند گاهی مهارشدهتر از این تظاهر مییابد. نشانههای نامحسوستر آن شامل صدای تیزشده، لبهای خطیشده، چشمان متمرکز و ابروهای درهم و پایین کشیده شده است. دلایل و معنای آن محدودهای مشتمل بر خشم ناشی از نارضایتی، معضلات در ارتباط با حدود و مرزهای شخصی و تهدیدات و خطرات بیرونی را در بر میگیرد.
-
ترس:
تجلی ترس به صورت چشمان گشاده، لبهای کشیده و ابروان بالا رفته مشهود است. ممکن است از آن چه ما را ترسانده فاصلهی فیزیکی بگیریم. علایم دیگر شامل جیغ کشیدن، تنفس سنگین و عقب کشیدن سر است. معانی آن در محدودهی نگرانی اندک تا وحشت را در بر میگیرد.
-
انزجار:
انزجار به صورت ظاهری با نشانههایی مانند زبان بیرون زده، لب بالای برافراشته، چروک بینی مشهود میشود و معانی آن محدودههایی از میل به دوری گزیدن از چیزی، تا باور اجتماعی دربارهی نجاست و ناپاکی چیزی را شامل میشود.
-
ناراحتی:
این عاطفه را با در هم کشیدن اخم، گونهی بالا رفته، بالا رفتن مرکز ابروها و اشک میتوان تشخیص دارد. صدای لرزان و هق هق گریه نیز اغلب با این حالات همراه است. محدودهی معنایی آن شامل میل به آسایش و دلسوزی و شفقت میشود.
-
لذت:
لبخند و چروک اطراف چشم رایجترین نشانههای ظاهری این عاطفه است. قهقهه نیز نشانهی صوتی چنین حالتی به محسوب میآید. محدودهی معنایی آن شامل خوشنودی از احساس آن لحظه تا دلگرمی از تعاملی اجتماعی و معاشرتی میشود.
شناخت این نشانهها و معانی به ما کمک میکند تا با دیدی تازه به هر یک از عواطف بنگریم و درکی عمیقتر از معنای در پس آنها داشته باشیم. وقتی از قید روایتهایی که به احساسات پیوند دادهایم رها میشویم و نگاهی دقیقتر به معنایی که از آنها بر میآید میکنیم میتوانیم ذهنآگاهیمان را در ارتباط با عواطف کارآمدتر و بهتر مدیریت کنیم.
طرح جسمانی عواطف
وقتی عاطفهای خاص ما را غرق در خود میکند چندان غیر معمول نیست که احساسات جسمانی مشخصی را دریافت کنیم. وقتی حس افسردگی داریم، ممکن است در بدن خود گونهای سنگینی را تجربه کنیم یا ممکن است به نظر بیاید که جریان خشم در ما راکد و ماندگار شده است. وقتی خشمگین میشویم ممکن است در پیشانی حس گرفتگی داشته باشیم یا به طور کلی حس کنیم که فعالیت مغزمان بیش از حد است.
پژوهشگران فنلاندی برای کشف احساسات جسمانی همراه عواطف گوناگون مطالعهای ترتیب دادند. بیش از 700 داوطلب در این مطالعه شرکت کردند. در این تحقیق پیوند انواع ذهنآگاهیهای ساده و پیچیده در ارتباط با عواطف که با افزایش و کاهش فعالیت بخشهای گوناگون بدن همراه بود بررسی شد. نتایج به دست آمده از این بررسی در نمونههای شرکتکنندگان غربی یا اروپایی و شرقی یا آسیایی مطابق هم بود و این امر پیشنهاد میداد که ارتباط میان عواطف و تظاهر احساسات جسمانی پدیدهای جهانی است.
درک این که «عواطف تاثیر مستقیم بر احساساتی که در بدن لمس میکنیم دارد» به ما کمک خواهد کرد که در مواجهه با پیوند نزدیک میان جسم و احساسات ذهنآگاهتر باشیم. چنین نتیجهای این پرسش را پیش میکشد که: آیا میتوانیم در قبال نمودهای جسمانی و ناب برآمده از عواطف آگاهانهتر برخورد کنیم و نگذاریم روایتهای مرسوم دربارهی دلیل احساسات ما را گمراه کند؟
شناخت واکنش بدن و نیروی بالقوهی ذهنآگاهی در ارتباط با عواطف قابلیت آن را در ما ایجاد میکند تا در مواجهه با این عواطف بسیار نیرومندتر پیش برویم.
گشودن خودآگاهانهی درهای مغز و قلب به عواطف
ذهنآگاهی در ارتباط با عواطف بخشی از تجربهی بشری است. این عواطف به خودی خود خوب یا بد نیستند، بنابراین ذهنآگاهی در برابر آنها مستلزم سرزنش، قضاوت یا سرکوبکردن احساسات نیست.
در واقع آگاهی ذهنآگاهانه در ارتباط با عواطف رویهای کاملا متفاوت را طلب میکند. گشایش درها به سوی ذهنآگاهی در ارتباط با عواطف صرفا از طریق مهر و عشق بدون چشمداشت میسر میشود. نقطهی مزیت جدیدی که رابطهای تازه با جریانهای انرژی درون بدن ایجاد میکند فقط از طریق تمرین پیوستهی گشایش مهرورزانهی مغز و قلب به روی عواطف حاصل میشود.
برای گشایش ذهنآگاهانه در برابر عواطف پیشآمده میتوان با یکی از راههای زیر اقدام کرد:
-
عواطف را به درون راه دهید
: معمولا وقتی عاطفهای دشوار پیش میآید افراد گرایش دارند که از آنها اجتناب کنند. هر چند ممکن است چنین کاری در ابتدا و برای مدتی کوتاه سازوکار دفاعی مناسب و کارآمدی به نظر برسد، ولی با راه دادن عواطف به درون و لمس آنها در بلند مدت کمک بیشتری به خود خواهیم کرد. ما میتوانیم با کشیدن چند نفس عمیق و گشایش ملایم خود به روی عواطف و عواقب حسی آنها از میان چشمانداز عواطف گذر کنیم و به درک و پذیرش والاتری در مقابل آنها برسیم.
-
ایجاد فضا بدون قضاوت برای شناسایی عواطف
: ممکن است به سادگی گرفتار روایتهای مرسوم مربوط به عواطف شویم و با پیشقضاوت با آنها مواجهه کنیم. ممکن است بدون فکر کردن و فرصت دادن به آنها به توصیفهای مرسوم اتکا کنیم و دلیل آن احساسات، مقصر و شیوهی پرهیز از آنها را طبق عادت و عرف برآورد کنیم. وقتی زیر هجوم عواطف هستیم، میتوانیم ذهنآگاهانه به آنها فرصت دهیم و هنگامی که زمان و مکان مناسب برای بررسی پدید آمد رسیدگی کنیم.
-
همهی احساسات جسمانی درون بدن را به طور کامل لمس کنیم
: وقتی درگیر ذهنآگاهی در ارتباط با عواطف هستیم، میتوانیم آگاهی و توجه خود را معطوف سراسر بدنمان کنیم. در کجای بدن چه احساسات یا فعالیتهایی افزایش یافته است؟ حتی میتوان حالت کرختی حسی را هم بررسی کرد. با لمس عواطف برآمده در بدن میتوانیم میان خود و جریان انرژی سیار در بدن فاصله بیندازیم و آگاهی خود را از نشانهها و معانی آنها تقویت کنیم. به این ترتیب در مواجهههای بعدی ذهنآگاهتر با رخدادها برخورد خواهیم کرد.
-
آگاهی از اهمیت حالات عاطفی به دست آوریم
: احساسات، افکار و عواطف در رفت و آمدند. وقتی در ارتباط با عواطف ذهنآگاه میشویم، آگاهی ما از تجربهی انتقالیمان افزایش مییابد. آگاهی از عواطف و گشایش در برابر آنها سبب میشود که این حالات کمتر از ما انرژی بگیرند و ذهن ما را درگیر خود کنند. به این ترتیب باورهای پیشساخته، پیشقضاوتها و عادتهای رفتاری الگوی برخورد ما با عواطف ناشی از رخدادها نمیشود و در مییابیم که این عواطف شخصیت ما را نمیسازد و شیوهی برخورد ما با آنها است که هویت ما را تشکیل میدهد.
کلام آخر
ذهنآگاهی در ارتباط با عواطف به ما کمک میکند که در شرایط و رخدادهای پیشآمده مسلطتر برخورد کنیم و مهار امور را در دست بگیریم. برخورد احساسی و غیرمنطقی در بسیاری از شرایط وضعیت ما را به خطرات بیشتر میاندازد. همچنین ذهنآگاهی قدرت ذهن ما را برای ایجاد تغییرات افزایش میدهد. در نهایت باید گفت که اگر به نیروی عواطف بیتوجه باشیم و در ارتباط با آنها ذهنآگاهی کسب نکنیم، انباشتگی عواطف هضمنشده یا احساسات حلنشده سرانجام مانند سیلی ما را غرق خواهد کرد.
ارسال پاسخ