درباره کتاب فلسفه تنهایی

درباره کتاب فلسفه تنهایی

تابه‌حال تنهایی را تجربه کرده‌اید؟ پاسخ هر فرد به این سوال مثبت است، زیرا همه ما انسان‏‌ها در طول زندگی کم یا زیاد این حس را تجربه کرده‌ایم، اما شاید هرکدام تعریف متفاوتی از تنهایی داشته باشیم. چرا انسان دچار تنهایی است یا فلسفه تنهایی چیست؟ هر پاسخی که برای این پرسش در ذهن دارید به احتمال بسیار زیاد پس از خواندن کتاب «فلسفه تنهایی» اثر لارس اسونسن تغییر خواهد کرد.

در ادامه این مطلب از بلاگ همراهتم، درباره این کتاب و تأثیر عمیقی که روی ذهن خواننده می‌گذارد صحبت می‎کنیم.

لارس اسونسن کیست؟

لارس اسونسن، زاده‌ی 16 سپتامبر 1970، فیلسوف و نویسنده‌ی نروژی است. او که استاد دپارتمان فلسفه‌ی دانشگاه برگن در کشور نروژ است، تابه‌حال چندین کتاب به رشته‌ی تحریر درآورده که همگی با بازخوردهای مثبتی در جهان روبه‌رو شده‌اند.

تنهایی چیست؟

تنهایی یک تجربه‌ی ذهنی از انزوای اجتماعی است. حسی که حتی در زمان حضور میان جمع هم رهایمان نمی‌کند. عواملی نظیر انزوای اجتماعی، فقدان و اضطراب دلایل اصلی تنهایی هستند.

رایج ترین انواع تنهایی عبارت‎اند از:

  • انزوای اجتماعی: رایج‌ترین نوع تنهایی است و با دوری از جمع خود را نشان می‌دهد. این افراد که غالباً گوشه‌گیر و تنها هستند، به احتمال زیاد با خانواده، هم‌سالان و دوستان خود نیز ارتباط‌ محدودی دارند یا به‌کلی قطع ارتباط هستند.
  • تنهایی عاطفی: با نداشتن صمیمیت خود را نشان می‌دهد. مخصوص افرادی است که از نظر عاطفی تنها هستند و به گمان آن‌ها نمی‌توان با دیگران ارتباط عمیق برقرار کرد. این افراد احساس می‌کنند کسی درکشان نمی‌کند یا به راحتی در جمع پذیرفته نمی‌شوند.
  • تنهایی موقعیتی: برگرفته از موقعیت یا شرایطی خاصی است. برای مثال، شخصی که به تازگی وارد شهر یا محیط جدیدی شده است، احتمالاً با احساس تنهایی موقعیتی مواجه خواهد شد.
  • تنهایی حاد: احساس انزوای شدید که به صورت ناگهانی بروز می‌کند. سرمنشأ آن عوامل مختلفی دارد از جمله مرگ اعضای خانواده، طلاق یا از دست دادن شغل.
  • تنهایی مزمن: با گوشه‌گیری دراز مدت خودنمایی می‌کند و عوامل مختلفی مانند بیماری روانی، اضطراب اجتماعی و اختلالات شخصیت دلیل اصلی آن هستند.
بیشتر بخوانید:   همه چیز درباره کتاب تبلیغات به بیان ساده

کتاب فلسفه تنهایی چطور پیش می‎رود؟

کتاب فلسفه تنهایی چطور پیش می‎رود؟

هشت فصل و یک پیشگفتار کتاب فلسفه تنهایی را تشکیل می‌دهند. کمتر صفحاتی از کتاب ممکن است شما را خسته کند. نویسنده پیشگفتار کتاب را این‌طور آغاز می‎کند: «هرآن‌چه گمان می‌بردم درباره‌ی تنهایی می‌دانم، خلاف از آب درآمد.» درواقع  این کتاب بسیاری از پیش‌فرض‌های شما درباره‌ی تنهایی را تغییر می‌دهد. به طرزی که تنهایی برای شما بازتعریف می‌شود. درکل کتاب نویسنده در تلاش است پیش‌فرض‌ها را از ذهن‌تان بزداید و با جنبه‌های جدید از مفهوم تنهایی مواجه‌تان کند. نویسنده جنبه‌هایی تاریک و گنگ از تنهایی انسان را به خوبی واکاوی می‌کند و چیز جدیدی به آن می‌افزاید.

فصل‎های کتاب

در فصل اول، گزارشی از تنهایی به خواننده داده می‌شود که مبتنی بر علم روانشناسی و علوم اجتماعی است. یکی از نقاط قوت کتاب هم همین است که نویسنده مخاطب را به تحقیقات و پژوهش‌های علمی ارجاع می‎دهد و با نظرات کاملاً شخصی پیش نمی‌رود. همچنین در فصل اول به تفاوت میان احساس تنهایی و تنها بودن واقعی پرداخته می‌شود. در این فصل می‎خوانیم که تنهایی همیشه هم ارتباطی با تنها بودن ندارد. بله احساس تنهایی میان افراد تنها بیشتر است اما به عقیده‌ی نویسنده، تنهایی بیشتر ذهنی است و زمانی اتفاق می‌افتد که انتظارات فرد در روابط اجتماعی برآورده نمی‌شود. در ادامه فرد احساس می‎کند جدا و تنها مانده است. همیشه تنهایی پدیده‌ای فیزیکی نیست و ارتباطی با تعداد دوستان و میزان روابط ندارد. آن‌چه در نهایت تنهایی را از تنها بودن متمایز می‌کند، بار احساسی قضیه است.

در فصل دوم، نویسنده تلاش می‌کند نقش احساس را در تنهایی تعریف کند. اما در سومین فصل به سراغ افراد تنها می‌رود و به مواردی اشاره می‌کند که به احساس تنهایی دامن می‌زنند از جمله فقدان اعتماد در روابط بین ا‌شخاص و این‌که عدم توانایی افراد در اعتماد کردن به یکدیگر هم ناشی از درک و شخصیت فرد و هم ناشی از شرایط اجتماعی جامعه است. اهمیت اعتماد در مسئله‌ی تنهایی موضوع فصل چهارم و در فصل پنجم نقش دوستی و عشق را مورد بررسی قرار می‎دهیم. توجه به این‌که تنها کسی می‌تواند احساس تنهایی کند که قادر به عشق ورزیدن یا دوست داشتن کسی است. شاید مهم‌ترین فصل کتاب فصل ششم باشد که به مسئله‌ی فردگرایی و تنهایی انسان مدرن می‌پردازد. این بخش بیشترین حمله به پیش‌فرض‌های ذهنی‌مان در مورد تنهایی را داراست. در این فصل نویسنده سعی کرده تا نشان دهد انسان مدرن چگونه موجودی است.

بیشتر بخوانید:   هنر ظریف بی خیالی

در پایان کتاب

پاسخ به این سوال به‌صورت کلی این‌طور است که انسان مدرن شبکه‌ای جدید از روابط اجتماعی ساخته که می‌تواند او را در حل تضاد و تناقض‌های درونی زندگی مدرن کمک کنند. امکانات جدید مانند شبکه‌های اجتماعی نه‌تنها انسان مدرن را منزوی نکرده، بلکه به او یاری رسانده است تا زندگی اجتماعی‌تری را تجربه کند. درواقع دلیل و سندی برای اثبات این موضوع که انسان معاصر، احساس تنهایی بیشتری از نسل‌های قبل از خود می‎کند نداریم. در فصل هفتم نویسنده به خلوت‌گزینی و انزوا می‌پردازد که وجه مثبتی از تنهایی است. او معتقد است در جهان معاصر، دیگر جایی برای خلوت خودمان باقی نمانده است و در تماسی مزمن و دائمی با دیگران هستیم. کتاب در فصل هشتم با بحث مسئولیت شخصی فرد در قبال تنهایی پایان می‌پذیرد. نویسنده به این باور است که تنهایی، احساسی از آن ماست و باید مسئولیت خودمان را در مورد آن بپذیریم.

در انتها به چه چیزی می‎رسیم؟

با وجود این‎که انسان نمی‌تواند به راحتی تصمیم بگیرد در هر شرایط چه احساسی داشته باشد و احساسات و حالات گوناگون، غالباً فراتر از اراده، بر او حاکم می‌شوند، در کتاب «فلسفه تنهایی» نویسنده انسان امروزی را دارای قدرتی می‌داند که به او اجازه داده است تا حدود زیادی تنهایی و موقعیت خود را مدیریت کند و توقعات و وابستگی‌هایش را نسبت به دیگران تغییر دهد.  این کاری است که غیر از خود ما، هیچکس نمی‌تواند برایمان انجام دهد.