واژهی اُبژه (objet) را اولینبار زیگموند فروید به کار برد. این اصطلاح بیانگر این حقیقت است که بعضی اوقات افراد دیگران را آنطور که واقعاً هستند درک نمیکنند بلکه ادراکشان از آنان بر مبنای تصورات خود است. به گونهای که انگار آنها با یک شخصیت خیالی دو بعدی در ذهنشان در ارتباط هستند تا با یک شخص واقعی چند بعدی!
در ادامهی این مطلب از بلاگ همراهتم به مفهوم اُبژه در روانکاوی میپردازیم.
اُبژه در روانشناسی چیست
اُبژه به تصویری ذهنی و احساسی اشاره دارد که افراد از دیگران در ذهن خود میسازند، نه صرفاً به شیء فیزیکی. برای مثال، مادر نخستین اُبژهی زندگی هر فرد است، زیرا نیازهای اولیه نوزاد را برآورده میکند و تأثیر عاطفی عمیقی میگذارد. معنی اُبژه در روانشناسی بر این مفهوم تأکید دارد که اُبژهها نقش کلیدی در رشد روانی و عاطفی افراد دارند.
روابط اُبژه در دوران کودکی، ساختار روانی فرد را شکل میدهد و بر سبکهای دلبستگی و نوع روابط فرد در آینده تأثیر میگذارد. افراد به مرور این روابط را درونی کرده و رفتارها و احساسات خود را بر اساس آنها تنظیم میکنند. درمانهای مربوط به روابط اُبژه میتوانند به افراد کمک کنند تا تأثیرات این روابط اولیه را شناسایی و مدیریت کنند.
مفهوم اُبژه چیست؟
اُبژه که با اصطلاحاتی نظیر شی یا موضوع نیز از آن یاد میشود در روانشناسی معنای متفاوتی از آنچه در ادبیات شنیدهایم به خود میگیرد. وقتی از اُبژه صحبت میکنیم، منظورمان شخص یا چیز مهمی در زندگی افراد است که نقش آن مهم و غیرقابل انکار است. برای مثال اولین اُبژهای که نوزاد با آن سر و کار دارد، سینهی مادر است که خودش بخشی از یک اُبژهی کلیتر به نام مادر است.
گویی مادر یا مراقب اصلیمان اولین فرد مهم زندگی ما و در واقع اُبژهی ما است. واژهی موضوع معمولا برای اشاره به موضوعات انسانی به کار میرود؛ بدین ترتیب موضوع عبارت است از انگارهی ذهنی فرد (mental image) که با عواطف او همراه است.
اُبژهها میتوانند بد یا خوب باشند. اُبژهی خوب با عواطف مثبت مانند عشق، مهر و حمایت تداعی میشود و اُبژهی بد که با عواطف منفی همچون رنج، محرومیت و خشم تداعی میشود. یادمان باشد هیچ اُبژهای کلا خوب یا کلا بد نیست و اُبژهها معمولا ترکیبی از احساسات و عواطف منفی و مثبت در ما ایجاد میکنند. با گذر زمان ما از اُبژهای تحت عنوان اُبژهی خوب یاد میکنیم که عواطف مثبت را بیشتر از عواطف منفی در ما ایجاد کند.
روابط اُبژه
اُبژهها یا همان افراد مهم زندگیمان و روابطی که با آنها داریم، به مرور زمان در ما عواطفی ایجاد میکنند که ما به درونی کردن این روابط و عواطف میپردازیم. این درونی سازی (internalizing) به تدریج ساختار روان ما را شکل میدهد؛ درنهایت ما خودمان را به طرزی میبینیم که در روابط اولیه دیده شدهایم. اگر در روابط اولیه احساس رضایت، حمایت و درک شدن را تجربه کرده باشیم، در روابط بعدی هم خودمان را به همین شکل خواهیم دید. روابط اولیه و مادر به عنوان مراقب اصلی، آینهای هستند که کودک نخستین بار خود را در آن میبیند و نسبت به خود و محیط شناخت پیدا میکند. بعد از آن کودک تصویری را که بار اول در آینه دیده، بارها و بارها در روابط بعدی منعکس میکند. بازنمایی روابط اُبژه شامل موارد زیر خواهد بود:
- اُبژه به مثابهی ادراک خود
- خود در ارتباط با اُبژه
- ارتباط بین خود و اُبژه
مثال از مفهوم اُبژه در روابط
کودکی را در نظر بگیرید که گرسنه است. اگر مادر نیاز کودک را پاسخ بدهد، اُبژهی خوب (بازنمایی ابژه) اتفاق افتاده است. ممکن است کودک اینطور فکر کند که چون من خوب هستم مادر از من مراقبت میکند (بازنمایی خود در ارتباط با اُبژه) و در نهایت من مادرم را بسیار دوست دارم (بازنمایی رابطه).
تعامل کودک با اولین مراقبان، به تدریج منجر به درونیسازی حسی از دنیای بیرون خواهد شد. تصویری که کودک از دنیای بیرون دارد همان تصویری است که اولین مراقب یعنی مادر در رابطه به او داده است. اگر کودک در فضای ارتباط با مادر امنیت، حفاظت و حمایت را تجربه کند، یک دلبستگی ایمن بین او و مراقبش شکل خواهد گرفت که این دلبستگی نوع مواجه شدن کودک با جهان بیرون و سبک ارتباطهای بعدی او را مشخص خواهد کرد.
سبک دلبستگی ایمن
در ادامهی مثال بالا، کودک تصویری منسجم از خود و دیگران پیدا میکند و این انسجام او را در مواجهه با احساسات منفی که خواهی نخواهی بخشی از زندگی هر فرد هستند یاری میدهد. اگر کودک نتواند تصویری یکپارچه از خود و دیگران شکل دهد، مدام احساس ناامنی خواهد کرد و نسبت به محرکهای منفی واکنشی شدیدتر از خود نشان خواهد داد. تجربیات اولیهی انسان نقش بسیار تعیینکنندهای در روابط بعدی دارند.
تجربیات رضایت بخش در روابط اُبژه، کودک را به سمت ساخت تصویری آرمانی از والدین سوق میدهد و برعکس آن، تجربیات منفی و ناامیدکننده تصویری منفی از یک دیگریِ آزارگر و کودک نیازمند و مستأصل میسازد. کودک ناکامی را در قالب بی مهری ویا حس طردشدگی تجربه میکند اما به دلیل نیازهایی که در رابطه با مراقبان دارد، نمیتواند خشم خود را در رابطه ابراز کند و به ناچار آن را به درون خوود منتقل میکند. در اینجا کودک ترجیح میدهد خودش بد باشد تا اینکه والدین بدی داشته باشد.
دوپارهسازی اُبژه چطور اتفاق میافتد؟
کودک در مراحل اولیه ظرفیت پذیرش مفهوم اُبژهی خوب و بد را بهطور همزمان ندارد و به همین خاطر به دوپارهسازی اُبژه خواهد پرداخت. کودک بهطور ذاتی تمایل دارد هر آنچه بد و منفی است را به جهان خارج نسبت بدهد و از خود دور کند، اما به علت علاقه و نیازمندی به مراقبان خود، این امکان برایش وجود ندارد و مجبور است بخشهای منفی را درونی کند تا کنترل بیشتری روی آنها داشته باشد. از دید ناظر بیرونی، حالا احساسات کودک دوپاره شده است. از دید خود کودک، این اُبژه است که دوپاره شده و به موضوع خوب و موضوع بد تقسیم میشود. این بازنماییها واقعی و مداوم نیستند، بلکه به حالت و زمان خاصی مربوط میشوند.
درمان روابط اُبژه
درمان روابط اُبژه روی کمک به اشخاص برای شناسایی و درک نقص در کارکردهای بین فردی تمرکز دارد. درمانگران میتوانند به مراجعین در درک اینکه چگونه روابط اُبژهای در کودکی روی هیجانها، انگیزهها و روابط حال حاضرشان اثر دارد کمک کنند. جنبههایی از خود که دوپاره یا سرکوب شدهاند در طول درمان به آگاهی میرسند. افراد جنبههای متفاوت خودشان را مورد بررسی قرار میدهند تا اصل خود را تجربه کنند. اصالت مفهومی یکپارچه از خود و دیگران است.
درمانگر روابط اُبژهای میتواند به افراد کمک کند تا راههایی برای یکپارچهسازی وجوه خوب و بد اُبژههای درونی بیابند که موجب میشود افراد قادر باشند دیگران را واقعیتر ببینند. در ادامه این فرایند میتواند به افراد کمک کند تا تعارضات درونی کمتری را تجربه کرده و با دیگران به شکل کلیتری ارتباط برقرار کنند.
کلام آخر
فرد در مسیر تحول سالم باید به درونیسازی روابط اُبژهی دوتایی که در آن مفهوم خود و دیگری مهم قرار دارد بپردازد. این درونیسازی فرد را به ساختن تصویری واقعبینانه از خود و دیگری ترغیب میکند و رفتارهای فرد را در یک بستر کلی از رفتارها قضاوت میکند. اگر ارزیابی از دیگران محدود به فرافکنی تصاویر درونی حاصل از روابط اولیه شود، فرد قادر نخواهد بود در مورد دیگران قضاوتی صحیح مبتنی بر واقعیت و کلیت داشته باشد. در این راستا، مشاوره روانشناسی آنلاین میتواند به فرد کمک کند تا به درک بهتری از روابط خود و دیگران دست یابد و قضاوتهای خود را بهبود بخشد.
ارسال پاسخ