زیگموند شلومو فروید (Sigmund Schlomo Freud) به عقیدهی بسیاری پدر علم روانشناسی نوین و بنیانگذار علم روانکاوی محسوب میشود. زندگینامهی فروید سرشار از اتفاقات جالب و البته ناگفته است که تعداد زیادی از افراد نمیدانند. اما فروید درواقع کیست؟ در ادامهی این مطلب از بلاگ همراهتم، به بررسی دقیق زندگینامهی زیگموند فروید از جنبههای مختلف میپردازیم.
زیگموند فروید کیست؟
زیگموند فروید در سال 1856 و یک خانوادهی یهودی از طبقهی متوسط در کشور اتریش متولد شد. فروید در سال ۱۸۸۱ در دانشگاه وین مشغول به تحصیل شد و سپس در زمینههای اختلال مغزی، گفتاردرمانی و کالبدشناسی اعصاب میکروسکوپی در بیمارستان عمومی وین به تحقیق پرداخت. در سال ۱۸۸۲ فروید کار پزشکی خود را در درمانگاه روانپزشکی تئودور ماینرت در بیمارستان عمومی وین ادامه داد. در سال ۱۸۸۶ از کار در بیمارستان استعفاء داد و در زمینه رشتهی اختلالات عصبی مطب خصوصی خودش را تأسیس کرد. فروید در همان سال با مارتا برنایز ازدواج کرد. زیگموند فروید بعد از راهاندازی مطب خصوصی خود در وین شروع به استفاده از هیپنوتیزم در کار بالینی خود کرد. او با رویکرد دوست و همکار خود، یوزف بروئر طوری که در هیپنوتیزم از تلقین استفاده نمیشد کارش را انجام میداد.
فروید در قامت روانکاو
در سالهای بعد، زیگموند فروید شروع به بنا کردن جزء به جزء رشتهای کرد که نهایتاً نام او را بر سر زبانها میانداخت: نوعی طب روانشناسی نوین به نام روانکاوی. مطالعات برجستهی او باعث انتشارکتابش به نام «تفسیر رؤیاها» در سال ۱۹۰۰ شد. کتابهای بعدی به سرعت به دنبال آن آمدند، که مهمترینشان عبارتاند از «آسیبشناسی روانی زندگی روزمره»، «هانس کوچک» و «موش مرد»، «دگرسوی اصل لذت» و «تمدن و ملالتهای آن».
موفقیت وی حالا بهعنوان دکتر، نویسنده و متخصص علم روانشناسی در حال پیشرفت بود اما او اغلب ناراضی بود. فروید به کارش اعتیاد داشت و اعتراف کرده بود: «نمیتوانم زندگی بدون کار را واقعا راحت و آسوده تصور کنم». یکبار هم در تحقیقات خود اینطور ثبت کرد: «بیمار اصلی که مشغلهی من را تشکیل میدهد خودم هستم». روانکاوی یا همان روان تحلیلگری یک روش هدفمند برای درمان اختلالات ذهنی و شناخت عملکرد فکری است و این فرض را دارد که بیشتر فعالیتها در بخش ناخودآگاه ذهن اتفاق میافتد. روانکاوی روشی برای درمان اختلالات روانی هیستری است. بیماری هیستریک شامل سیمپتومهای بدنی و روانی گوناگون است مانند اختلال گذرای تشنج.
اندوه، اضطراب و حسادت آقای روانکاو
زیگموند فروید نسبت به همکاران خود بسیار حسود بود. حتی یکبار در حین تماشای سخنرانی کارل یونگ بیهوش شد. او تمام دانشجویانش را از دیدن آلفرد آدلر منع میکرد. فروید اعتقاد داشت که بین ۶۱ تا ۶۲ سالگی خواهد مرد و فوبیای آن اعداد را داشت. جالب است بدانید یکبار در شهر آتن وقتی متوجه شد شمارهی اتاقش در هتل ۳۱، یعنی نصف ۶۲ است، حملهی عصبی به او دست داد. زیگموند فروید اکثر اوقات خودش را با سیگار محبوبش آرام میکرد. اندوهها و اضطرابهای خصوصی او نقش مهمی در علم ایفا میکرد: تحقیقات در مورد ناراحتیهای عجیب ذهن انسان. به باور فروید، بخش آگاه و عقلانی ذهن حتی در خانهی خودش هم صاحباختیار نیست و برخی نیروهای که تحت کنترل آنها قرار داریم فراسوی ادراک آگاهانهی ما هستند. هرچند امروزه برخی از نظریات او ممکن است عجیب، ناخوشایند یا خندهدار به نظر برسند، اما به باور خودش به ما نشان میدهد که چرا انسان بودن به راستی بسیار دشوار است.
روش روانکاوی فروید
-
تفسیر
تفسیر ریزبینانه و عمیق از آنچه مراجع تعریف میکند توسط روانکاو ارائه میشود. مثلا اگر بیمار با عصبانیت و خشم از شخصی صحبت کند، روانکاو نشانههای کنونی بیماری او را نشانی از احساسات سرکوبشدهی بیمار نسبت به آن فرد میداند.
-
تحلیل رویا
فروید باور داشت که رویا راهی مستقیم برای بروز آنچه در ناخودآگاه فرد قرار دارد است. در خواب «من» توانایی دفاع کردن از خویش دربرابر تعارضهای ذهن ناخودآگاهش را ندارد و به همین دلیل میتوان به خوابها ویژهتر نگاه کرد.
-
مقاومت
روانکاو با توجه دقیق به صحبتهای بیمار متوجه میشود که شخص از چه چیزهایی نمیخواهد صحبت کند و الگوی مقاومت را در او شناسایی میکند. بعد دلیل مقاومت شخص نسبت به صحبت کردن راجع به آن الگو را پیدا میکند.
-
انتقال
در طول پروسهی روانکاوی، مراجع ممکن است احساساتی که در سالهای گذشتهی زندگی خود به خصوص درمورد پدر، مادر یا کسی که برایش اهمیت خاصی دارد تجربه کرده است، به رواندرمانگر منتقل کند. این پدیده انتقال نامیده میشود و از تکنیکهای مهم روانکاوی است.
سطوح شخصیت از دیدگاه فروید
از نظر زیگموند فروید شخصیت سه سطح دارد:
سطح اول: «نهاد» که به معنای وجود غریزهها و هر امر دیگری است که آدمی به ارث میبرد.
سطح دوم: «من» سطحی از شخصیت است که اکتسابی به شمار میرود و برخلاف «نهاد» که غریزی است، در پی برآورده ساختن خواستههای غریزی مانند غذا یا میل جنسی است. «من» از عقل پیروی میکند. یعنی توجه دارد که هر موقعیتی مناسب ارضا کردن گرسنگی یا میل جنسی نیست. به عبارت دیگر «نهاد» همواره در جستجوی لذت است ولی «من» براساس موازین اخلاقی و قیود اجتماعی عمل میکند.
سطح سوم: «من برتر» یا وجدان اخلاقی که هدفش رسیدن به کمال است، در وجود انسان باعث میشود که شخص گناهکار، خود را سرزنش کرده و مستحق تنبیه و مجازات بداند.
وجود سه سطح شخصیت به این معنی نیست که آنها سه پدیدهی جدا از یکدیگرند، بلکه شخصیت فرد بهصورت یک واحد کلی عمل میکند.
فروید به مثابهی یک فیلسوف
اکثر افراد زیگموند فروید را روانشناس یا روانپزشک میدانند، اما او هیچکدام از اینها نبود. درواقع او در رشتهی عصبشناسی تحصیل کرد و رشتهی جدید روانکاوی را ایجاد کرد. در فرای اینها فروید را باید فیلسوف و فردی خردمند و پیشرو در آن دانست. فیلسوف علم، کلارک گلیمور، در سال ۱۹۹۱ در این باره اینطور بیان کرد:
«نوشتههای فروید شامل فلسفهای از ذهن است. درواقع آنها به بسیاری از مسائل مربوط به ذهن که امروزه ذهن فلاسفه را به خود مشغول کرده و موجب نگرانی روانشناسان شده است میپردازد. تفکر فروید در مورد مسائل مرتبط با فلسفهی ذهن، برتر از بسیاری از مسائلی است که در فلسفهی معاصر بررسی میشوند و گاهی میتوان گفت بهترین است.»
درک درست نظریههای فروید بدون درک جریان پنهان فلسفی او غیر ممکن است. طعنههای کلامی فروید به خودی خود فلسفه را نشانه نمیگیرند، بلکه هدفگیریشان به سمت نوعی فلسفه است که در طول زندگی او غالب بود.
درک فحوای فلسفی تفکر فروید
ضروری است که بافت تاریخی فروید را در جهت درک فلسفهی نظریات او مورد بررسی قرار دهیم. اگرچه زیگموند فروید در ابتدا با هدف پیدا کردن شغلی در سیاست قصد داشت در رشتهی حقوق درس بخواند و ایدهی گرفتن مدرک دکترا در دو رشتهی جانورشناسی و فلسفه را در سر داشت، اما در نهایت راهش را در عصبشناسی پیدا کرد. تقریباً همان زمانی که علم عصبشناسی در حال پا گرفتن بود، روانشناسی به عنوان یک رشتهی علمی جدیدی ظهور کرد (پیش از سال ۱۸۷۹، روانشناسی بخشی از فلسفه به شمار میآمد). روانشناسان اولیه با مسائل فلسفی عمیق مواجه بودند. اینکه بررسی علمی ذهن انسان چطور امکانپذیر است، نیازمند یک موضع عینی است. بهخاطر همین تناقض ظاهری، یک پرسش واقعی وجود دارد در مورد اینکه آیا اصلا یک علم مرتبط با ذهن امکانپذیر است یا خیر؟ و این پرسش موجب شد بعضیها روان را در روانشناسی نگنجانند و آن را مجدداً به عنوان مطالعهی علمی رفتار تعریف کنند. امروزه متوجه شدهاند که علم ناگزیر مملو از فرضیات فلسفی است.
کلام آخر
درحالیکه دیدگاههای فروید مورد انتقاد شدید قرار گرفت، باید به یاد داشته باشیم که کارهای او کمک شایانی به علم روانشناسی کرده است. نظریات او جرقهی بزرگی در تغییر دیدگاه به مفهوم بیماری روانی بود. فروید بیان کرد تمامی مشکلات روانی، ریشه در ناخودآگاه انسان دارند. این که با صحبت کردن میتوان مشکلات روانشناختی را حل کرد، یک انقلاب بزرگ در رواندرمانی به حساب میآید. بههرحال در قامت روانشناس، فیلسوف، نویسنده یا هر عنوان دیگر، زیگموند فروید نقش بزرگی در روانکاوی ایفا کرده است.
ارسال پاسخ