چگونه چاله حس پوچی در زندگی را پر کنیم؟

چگونه چاله حس پوچی در زندگی را پر کنیم؟

حس پوچی برای برخی دائمی، برای دیگری حسی نادر و برای بعضی از افراد حسی غریب است. ممکن است در مواجه به واقعه‌ای دچار این احساس شویم، مثلا وقتی فاجعه‌ای رخ می‌دهد و ما را از هدف پیش رو دور می‌کند. اگر انسانی منفی‌بین باشیم، ممکن است همواره در چاله‌ی این پوچی دست و پا بزنیم. از آن سو ممکن است این خلاء را به هیچ وجه لمس نکنیم. به هر تقدیر انسان وقتی در اقیانوس رنج‌ها دست و پا می‌زند، معنای زندگی حکم نجات غریق را دارد و از این حس پوچی در زندگی مانند غرق شدن در این اقیانوس است. اگر به نظر شما زندگی خالی از هدف است، بهتر است سریع دچار اضطراب نشوید. این نقطه سرآغاز خوبی برای ارزیابی دوباره‌ی هستی است.

به ظاهر در نقطه‌ای از زندگی از مسیر زندگی پرمعنایی که اجتماع به ما تلقین کرده است فاصله گرفته‌ایم. آری، ممکن است در چشم اجتماع امروزی ما فردی گم‌گشته باشیم، اما نگران نباشید و آماده شوید تا چاله‌ی پوچ زندگی را پر کنید.

در ادامه‌ی این مطلب از بلاگ همراهتم به بررسی حس پوچی در زندگی می‌پردازیم.

از مقیاس درست برای ارزیابی استفاده کنیم

اگر می‌خواهیم زندگی پرمعنایی داشته باشیم و در چشم‌انداز زندگی به سوی هدفی مشخص حرکت کنیم، باید ابتدا «معنای زندگی» را به درستی تعریف کنیم. در نظر بسیاری از اندیشمندان معنای زندگی مترادف شادی، موفقیت، آسایش یا حتی سلامتی نیست. بسیاری معتقدند که معنای ساده‌ی آن حس ارزش و اهمیت است. البته آن را نباید با شهرت اشتباه گرفت، چرا که شهرت نیز به مرور زمان محو می‌شود. همچنین آن را نباید با اثری که در جهان می‌گذاریم یکی بدانیم، زیرا در مقیاس جهان عظیم اثری که ما می‌گذاریم بسیار خرد و کوچک است.

بیشتر بخوانید:   مهارت‌های سخت در مقابل مهارت‌های نرم

به طور مختصر برای معنای زندگی می‌توان گفت: «اگر فرد حتی بر حیات کوچک‌ترین موجود زنده نیز در نقطه‌ای از زندگی تاثیر مثبت گذاشته باشد زندگی بامعنایی داشته است.» مثلا وقتی در فروشگاه با فروشنده‌ی دست‌پاچه‌شده با شکیبایی برخورد می‌کنیم، مراقب مورچه‌ی زیر پایمان بوده‌ایم یا دست نوازش بر سر کودکی ناراحت کشیده‌ایم. مهم نیست که این کار چقدر کوچک بوده است، ما خودمان نیز در قیاس با این جهان بسیار کوچکیم.

شاید هم معنای زندگی ما صرفا همین حضورمان در جهان بوده است، این که مانند درختان و دیگر جانوران بخشی از طبیعت کره‌ی زمین باشیم. ممکن است حضور ما صرفا به دلیل وجودمان اهمیت داشته باشد.

هدف درست را انتخاب کنیم

هدف درست را انتخاب کنیم

اگر چشم‌مان را ببندیم و «زندگی خوب» را در ذهن تصور کنیم، چه تصویری خواهیم دید؟ در جامعه‌ی پرتنش امروزی، ممکن است تصویر پیش روی ما شامل امنیت اقتصادی، سفرهای هیجان‌انگیز و خاص و خانه راحت و خانواده‌ای سالم باشد. این هدف چندان هم بد نیست، البته شاید به کار همه نیاید.

فرهنگ سرمایه‌داری به ما می‌آموزد که دستاوردها، تولید فراوان و مصرف زیاد کلید زندگی خوب است. اگر این هدف را «زندگی خوب» در نظر بگیریم، پیوسته بدهکار و در چاله‌ی حس پوچی خواهیم بود. بسیاری از ما به جای آن که در پی بازده بالا باشیم با تلاش فراوان به دنبال افزایش طول عمر هستیم. غذای طبیعی می‌خوریم، ورزش قلبی ـ عروقی روزمره را از یاد نمی‌بریم و بنده‌ی زندگی سالم می‌شویم تا این که کهولت سن یا بیماری به سراغمان می‌آید و این برنامه‌ی پرشور زندگی را از بین می‌برد.

ما با سرمایه‌گذاری در محوطه‌ی محدودی از موفقیت زندگی را در چندین اقدام و کار خلاصه خواهیم کرد: برخاستن از خواب، رفتن سر کار، بازگشت به خانه، خوردن میزان مورد نیاز فیبر، گذراندن 50 دقیقه بر تردمیل، خواب هشت‌ساعته‌ی شبانه و تکرار مجدد همه‌ی این کارها.

بیشتر بخوانید:   تنظیم هیجان بر روابط با دیگران چه تاثیری دارد؟

با این شیوه‌ی حیات، یگانه محصول کسانی که بدون رسیدن به موفقیت صرفا زیر بار مسئولیت فرسوده می‌شوند ناامیدی خواهد بود. آنهایی هم که به سختی به موفقیت یا حسی از آن می‌رسند با میراث ناعادلانه‌ی دنیا روبرو می‌شوند که زندگی آسوده در میان رنج دیگران است.

در مجموع باید در نظر داشت که سرمایه‌گذاری زندگی برای هدفی که ممکن است از دست برود چندان خردمندانه نیست.

ترس از ارزیابی مجدد هدف

ترس از ارزیابی مجدد هدف

دور ریختن اهداف و فرضیاتی که قبلا در ارتباط با زندگی داشته‌ایم کاری دشوار، ترسناک و سردرگم‌کننده است. بسیاری از ما برای جلوگیری از گمراهی و افتادن در خلاء هستی به شیوه‌های قدیمی اتکا می‌کنیم، حتی با این که می‌دانیم این کار جز رنج چیزی برایمان در بر نداشته است، اما ترس از ناشناخته‌ها ما را از ماجراجویی و مکاشفه برای یافتن راه‌های جدید باز می‌دارد. باید به یاد داشته باشیم که یافتن یا ایجاد هدف وظیفه‌مان در زندگی است. انسان از دوران باستان این وظیفه را به دوش کشیده است، بنابراین تنها نیستیم و تجربه و خرد نیاکان همراهی‌مان می‌کند.

از آن سو ممکن است پس از رسیدن به اهدافی که در زندگی داشتیم دست به ارزیابی مجدد بزنیم. شاید پس از رسیدن به اهداف همچنان احساس پوچی داریم. احتمال دارد هدف زندگی‌مان از میان رفته باشد ـ مثلا کار مورد علاقه‌مان را از دست داده باشیم، با بحران سلامتی مواجه شده‌ایم یا فاجعه‌ی مالی زندگی‌مان را زیرورو کرده است. حال با این واقعیت تلخ مواجه شده‌ایم که هدف اولیه‌ی زندگی ما را به پوچی رسانده است. اما باید در نظر داشته باشیم که چشم‌اندازهای فراوانی پیش رو است و می‌توانیم در پی معنایی جدید در زندگی بگردیم.

بیشتر بخوانید:   اضطراب زمانی: توهم احساسی در دنیای مدرن

کلام آخر

در نهایت بگذارید به رویکرد فکری دیگری بنگریم. فرض کنیم زندگی ما پوچ باشد، بی‌معنا و بی‌دلیل… فرض کنیم که زندگی ما مانند لکه‌ای سرگردان در کیهانی پهناور و خشن است. فرض کنیم که خلئی سنگین در محیط اطراف ما است. آیا این را باید لزوما نکته‌ای منفی بدانیم؟ آیا زندگی بدون معنا این مفهوم را می‌رساند که ارزش زندگی کردن ندارد؟

شاید اگر دیدگاه‌مان را درباره‌ی این که چه زندگی‌ای ارزش زیستن دارد عوض کنیم، بتوانیم راحت‌تر به حیات خود ادامه دهیم.

بشر در احاطه‌ی اکوسیستمی سرشار از حیات است. این امر محدود به حیوانات و گیاهان نمی‌شود، حتی قارچ‌های میکروسکوپی و میکروارگانیسم‌ها بسیار ریز هم در این اکوسیستم دخیلند. این‌ها بر پوست ما و حتی زیر آن نیز زندگی می‌کنند. به بیان دیگر ما خود یک اکوسیستم هستیم. ما خود جهانی سرشار از زندگی محسوب می‌شویم. شاید صرف نگریستن به این چرخه‌های پیچیده برای دیدن شگفتی‌های جهان کافی باشد، شاید هم باید به دنبال معنایی دیگر بگردیم، اما نکته‌ی مسلم آن است که تا هنگامی که در پی یافتن هدف یا معنا برای حیات بگردیم، سرزنده خواهیم بود.