سینکتیکس (Synectics) رویکردی برای حل مسئله است که بر پرورش تفکر خلاق در میان گروههای کوچکی از افراد با تجربه و مهارتهای متنوع تمرکز دارد. سینکتیکس روشیست که توسط تیمهای غیرمشابه استفاده میشود و میتواند به اعضای گروه کمک کند تا مشکلات را کشف کنند. سینکتیکس از یک کلمهی یونانی گرفته شده است که به معنای به هم پیوستن چیزهای مختلف است.
تاریخچهی سینکتیکس
جورج پرینس (George Prince) ، بیل گوردون (Bill Gordon) و همکارانشان مشاوران مدیریتی بودند که در شرکت کوچک خود برای حل مشکلات مشتریانشان مشاوره میدادند. آنها در سال 1950 تصمیم گرفتند که غیرقابل پیشبینی بودن خلاقیت را در مشاورههای خود حذف کنند. در سال 1960 موفقیت تحقیقات آنها باعث شد تا گروه کوچک را ترک کنند و شرکت خود را به نام سینکتیکس تشکیل دهند.
قصه از آن جا شروع شد که این چند نفر برای کمک به شرکتها در توسعهی مفاهیم محصول جدیدشان مشاوره میدادند. پرینس و گوردون همیشه متعجب بودند که چرا برخی از جلسات نسبت به سایر جلسات بازدهی و نتیجهی بهتری دارد. آنها برای درک پویایی این جلسات، هزاران ساعت از جلسات توسعهی محصول را ضبط کردند و مشاهدات خود را به روشهایی تبدیل کردند که آینهی تکنیکهای کارآفرینان و مخترعان موفق بود.
3 اصل تئوری سینکتیکس
گوردون سه اصل را برای این تئوری ایجاد کرد:
- وقتی افراد از فرآیندهای روانی که بر رفتار آنها تأثیر میگذارد آگاه میشوند، خلاقیتشان افزایش پیدا میکند.
- بخش عاطفی ذهن باعث میشود مولفههای منطقی تحت الشعاع قرار بگیرند.
- مولفههای احساسی و غیرمنطقی باید درک شوند تا به عنوان ابزاری برای تقویت بازدهی خلاق مورد استفاده قرار بگیرند.
خلاقیت حاصل تضادهای ظاهری
تفکر سینکتیکس یکی از مفاهیم خلاقیت است که هم از نقاط قوت راست مغز (رویایبین) و هم از نقاط قوت چپ مغز (استدلال) استفاده میکند و از اعضای تیم میخواهد که با پیچیدگی و تضاد ظاهری به نتیجه برسند. در این رویکرد مسائل از هم تفکیک میشوند و درنهایت به دست آوردن بینش جدید به هم میپیوندند. سینکتیکس باعث کشف پیوندهایی میشود که عناصر بهظاهر نامرتبط را از طریق قیاس و استعاره به هم متصل میکنند. این رویکرد کمک میکند تا چیزی که عجیب است آشنا شود و چیزی که برای ذهن عادیست غریب به نظر برسد.
مشاورانی که با استفاده از این تکنیک به حل مشکلات مشتریان خود میپردازند، سعی میکنند با عبارت «کاش…» یا «اگر چنین میشد…» کار را آغاز کنند. وقتی انتظارات کارفرما را بدانند و مطمئن باشند که قدرت اجرای راهحلهای جدید را دارند آماده می شوند انواع و اقسام راهکارها را از طریق چنین جملاتی از خود صاحبین کسبوکار جمعآوری میکنند. سپس از طریق خود کارفرما راهکارهایی را برای حل مشکل انتخاب میکنند که میشود امید بیشتری به آنها داشت. این مشارکت بیپایان برای پیدا کردن ایدههای متنوع و البته عجیب و غریب مدیون خلاقیتیست که از پس جملاتی مانند: «چه میشد اگر…» میآیند.
قضاوت انتقادی، مانعی برای بیان ایدهها
جورج پرینس طوفان فکری را به عنوان یک پیشرفت برای بروز خلاقیت میشناسد. او با تکنیک سینکتیکس نشان داد ترس از قضاوت انتقادی تا چه اندازه مانع از بیان ایدهها می شود. از نظر او خوب و درست کلمات مناسبی برای بیان ایدهها نیستند. ایدهها هرچقدر هم عجیب و غریب باشند، باید تنها به عنوان ایده بیان شوند، نه به عنوان برچسبهایی برای امتیازدهی به ایدهها. زمانی که بستر مناسب برای بیان هر ایدهای فراهم باشد، خلاقیتی بروز میکند که گاهی حتی از دل ایدههایی که شاید از ابتدا به نظر خوب نمیرسیدند، میآید.
فرآیند تکنیک سینکتیکس
بهطور کلی اگر بخواهیم از تکنیک سینکتیکس استفاده کنیم باید طبق فرآیند ذیر پیش برویم:
- ابتدا باید برای دسترسی به ماهیت مشکل اقدام به شناسایی و تجزیه تحلیل آن کنیم.
- سپس باید ماهیت به دست آمده را با موضوعهای غیرمرتبط دیگر ارتباط دهیم.
- در این مرحله باید به کشف راهحلهایی برای موضوع مشابه خود بپردازیم.
- درنهایت هم تلاش کنیم تا راهحلهای بهدست آمده را به راهحل نهایی برای مشکل اصلی خود تبدیل کنیم.
خلاقیت درواقع هماهنگ کردن موضوعات مختلف در یک قالب یا ساختار جدید است در نتیجه همهی تفکرات خلاق شامل تکنیک سینکتیکس میشوند. توجه داشته باشید که از تکنیک سینکتیکس برای برانگیختن تفکر خلاق در میان گروهی از افراد استفاده میکنند. در این گروه اعضاء برای خلق نظرات جدید از روی عمد از قیاس و استعاره استفاده میکنند.
کارکرد این تفکر زمانی به نتیجه میرسد که افراد تیم برای حل موضوع ایدههای مختلف و البته متفاوت را مطرح کنند. درصورتی که ایدهها هیچ شباهتی به هم نداشته باشند، دور از ذهن باشند، درمیانشان ایدههای نو و مبتکرانه باشد، میتوان گفت نتیجه از طریق این رویکرد بهدست آمده است.
1دیدگاه