با این که بیشتر اوقات جنبههای مثبت هوش عاطفی را ستایش میکنیم، باید نکات منفی و روی تاریک آن را نیز مد نظر داشته باشیم. هوش عاطفی (emotional intelligence, EI) از زیر مجموعههای هوش اجتماعی است و توانایی درک عواطف خود و دیگران، تشخیص تفاوت میان آنها و استفاده از این اطلاعات برای تنظیم فکر و رفتارمان را در بر میگیرد.
در بسیاری از مطالعات علمی شواهدی محکم بر اهمیت این هوش در زمینههای گوناگون زندگی از جمله کار، سلامت و روابط شخصی پیدا شده است. برای مثال مشخص شده است که هوش عاطفی رابطهی مثبتی با رضایت شغلی، سلامت شخصی (جسمی و عاطفی) و میزان حمایتهای اجتماعی و نشانههای سازگاری روانشناختی مرتبط با آن دارد. طبق نظریهی گولمن (Goleman theory) معمولا چهار صفت در تعریف هوش عاطفی به کار گرفته میشود:
- خویشتن آگاهی (self-awareness): توانایی شناخت عواطف خود و تاثیر آنها بر دیگران
- خودمدیریتی (self-management): قابلیت تنظیم عواطف و واکنشهای هیجانی و انعطافپذیری برای تغییر شرایط
- آگاهی اجتماعی: توان درک عواطف دیگران و همدلی با آنها
- مدیریت رابطه: مجموعهای از مهارتهای اجتماعی که تاثیر مقبتی بر کار گروهی، ارتباط شفاف میان افراد و مدیریت مشاجرات دارد
در ادامهی این مطلب از بلاگ همراهتم به بررسی روی دیگر هوش عاطفی میپردازیم که چندان مثبت به نظر نمیرسد.
روی تیره و تار هوش عاطفی
هرچند تجربه و تحقیق نشان داده است که این گونه هوش نتایج مثبت و خوبی به دنبال دارد، ظاهرا جنبههای تاریک و منفی آن از نظر دور مانده است. این مهارت ممکن است آثار زیانباری برای فرد و افراد مرتبط با او داشته باشد.
حیله گری عاطفی
شواهد جدید نشان از آن دارد که افرادی که مهارتهای عاطفی بالایی دارند، ممکن است از آن برای فریب حسی دیگران بهره بگیرند. مسلما وقتی توان مدیریت احساسات خود را به دست میآوریم، میتوانیم آنها را پنهان کنیم و هنگامی که بتوانیم احساسات دیگران را شناسایی کنیم، قادریم آنها را به بازی بگیریم و کاری کنیم که بر خلاف صلاح خود اقدام کنند. این موضوع به روی تاریک هوش عاطفی اشاره دارد که استفاده از دانش احساسی برای دستیابی راهبردی به اهداف منفعتجویانه است.
در تحقیقی که دانشگاه کمبریج (University of Cambridge) صورت داد مشخص شد که مخاطبان و هواداران طی سخنرانیهای مملو از شور و عاطفه رهبران دقت کمتری به نکات سخنرانی دارند و بیشتر بخش حسی ذهن آنها درگیر میشود. به نظر میرسد که برخی از افراد میتوانند با بهرهگیری از این هوش برداشتهای مقبولی در نظر دیگران از خود به نمایش بگذارند، با استراتژی احساسات خود را ابراز کنند و توان دیگران را در تفکر نقادانه کاهش دهند. در بررسیهای بیشتر مشخص شد، افرادی که در پنج خصوصیت اصلی مقبولیت اجتماعی (تعاون، خوشقلبی، شکیبایی، نوعدوستی و صداقت) ضعف دارند به احتمال بیشتر از مهارتهای این نوع هوش برای حلیهی دیگران استفاده خواهند کرد.
سه گانه تاریک
مطالعات بیشتر در این باره رابطهی این نوع هوش را با شاخصههای سه گانهی تیرهی بشر نشان داد که شامل ماکیاولیسم، آسیب روانی (Psychopathy) و خودشیفتگی (Narcissism) میشود. این سه سبک شخصیتی ناشایست مشخصات مشترکی دارند، از آن جمله میتوان به فقدان حس همدلی، نیاز به توجه دیگران، گرایش به کسب قدرت و فریبکاری و نیرنگ بدون احساس اشاره کرد.
ظاهرا افراد دارای این خصوصیات بهتر میتوانند دیگران را با القای حال روحی بد (یعنی نقد رفتار) و نمایشهای غیرواقعی (تعریف یا ترشرویی ساختگی) فریب عاطفی دهند.
دیگر شخصیتهایی که از هوش عاطفی به نفع خود بهره میگیرند
از آن جایی که این هوش نقاط مشترکی با حس همدلی دارد ولی از آن سو ساختارش کاملا متفاوت است، فرضیههایی نشان میدهد که افراد با هوش احساسی بالا که همدلی در آنها به خوبی رشد نکرده است به احتمال بیشتر رفتار ضداجتماعی یا فریبکارانه از خود نشان خواهند داد. بنابراین میزان بالای این گونه مهارت بدون وجود حس شفقت و همدلی سبب «سوءاستفاده» فرد خواهد شد و به رفتارهای پرخاشگرانه منتهی میشود. این امر مخصوصا در افرادی با هوش احساسی بالا که بسیار هدفمند، مشتاق پاداش و پرانگیزه هستند دیده میشود. در چنین کسانی رفتار اجتماعی و کنشهای پرخاشگرانه با استراتژی برای حفظ ادارهی کلی بر دیگران و منابع به کار گرفته میشود و هدف اصلی ترقی در دنیای اجتماعی است.
تشخیص سوءاستفاده از هوش عاطفی در افراد
ظاهرا در ابتدا افرادی که گرایش به فریب ما را دارند با رفتاری دوستانه و گیرا جلبمان میشوند و هدف خود را منفعت دیگران نشان میدهند، این در حالی است که نیت اصلی آنها استفاده از تعاملات و ارتباطات اجتماعی برای منافع شخصی است. نخستین گام برای پرهیز از بازیخوردن آن است که نشانههای معمول نمایان در رفتار آنها را شناسایی کنیم.
- رفتار گسسته و نامنظم: وقتی اعمال با ارزشها و اخلاقیات درونی ما سازگار و یکسو نباشد و به نیت کسب منفعت شخصی نمایان شود، قاعدتا نمیتوانیم رفتاری همیشگی و یکنواخت را از خود نشان دهیم. همچنین در چنین مواردی گفتار ما چندان متقاعدکننده و عمیق نخواهد بود.
- کاریزما (جذابیت): افرادی فریبکار با هوش عاطفی بالا به راحتی بر تفکر دیگران تاثیر میگذارند و ذهنیت آنها را تغییر میدهند. در اصطلاح این امر را «اثر شگفتزدگی» (awestruck effect) میگویند. این دست افراد با استفاده از انرژی شخصی خود احساسات مثبتی را در آنها ایجاد میکنند تا در نهایت بر آنها مسلط شوند.
- بهرهوری از حس گناه دیگران: فریبکاران عاطفی نقاط ضعف دیگران را میشناسند و از آن برای ایجاد احساس گناه و فریب آسانترشان بهره میگیرند.
- در میان گذاشتن سریع و بیش از حد اطلاعات شخصی: این رفتار برای جلب اعتماد شما و ایجاد حس نزدیکی صورت میگیرد. چنین افرادی برای احساساتی و صمیمی نشان دادن خود اطلاعات خصوصی را با جزئیات فراوان با شما در میان میگذارند. قصد واقعی آنها جلب اعتماد و اطمینان ما و سرعت بخشیدن به صمیمیت در رابطه است.
- اتکا بر عمل متقابل: این افراد در ابتدا سعی میکنند که با تعریف از ما و ملاطفت ما را به خود مدیون کنند تا در مقابل برایشان کارهای بزرگتری بکنیم.
هوش عاطفی بیش از حد
با این که افراد با هوش عاطفی بالا برای درک و تفسیر احساسات دیگر مجهزترند و روابط اجتماعی موفقتری دارند، از آن سو ممکن است حس شفقت و همدلی آنها سبب شود که مسائل را بیش از حد شخصی در نظر بگیرند و بیش از حد از فشار بر عاطفهی خود حس کنند.
در مطالعهای در سال 2016 برای بررسی این مهارت در دانشجویان دانشگاهی از آنها خواسته شد تا به برخی پرسشها که شامل حالات چهرهی مردم میشد پاسخ دهند. در میان این دانشجویان، آنهایی که حساسیت بالاتری در مورد عواطف داشتند، پس از این پژوهش وقتی قرار شد در برابر داوران نظراتشان را بدهند دچار استرس بالاتری از باقی شدند.
در کل با بررسی مطالعات متعدد در این زمینه مشخص شده است که ظاهرا حساسیت عاطفی بالاتر در افراد ممکن است بر رابطهی میان هوش عاطفی و استرس ناشی از واکنشپذیری بیش از حد اثرگذار باشد. به خصوص افرادی که الگوهای مهارتی هوش عاطفی «نامتعادل» دارند ـ برای نمونه آگاهی احساسی بالا و در عین حال مدیریت استرس پایین ـ سطح کمتری از قابلیت سازگاری روانشناختی را از خود نشان میدهند.
در محیط کار نیز به نظر میرسد افرادی که حساسیت بالاتری در این زمینه دارند و هنوز نتوانستهاند استرس و احساسات خود را به طور مناسب مدیریت کنند در خطر مواجهه با مشکلات فراوان قرار میگیرند.
کلام آخر
در دنیای روانشناسی معمولا به جنبههای گوناگون مهارتهای رفتاری و روانشناختی پرداخته میشود. متاسفانه این امر در ارتباط با مطالب غیرعلمی یا غیرتخصصی که در دسترس مردم قرار میگیرد چندان صحت ندارد. در بسیاری از موارد ما صرفا به جنبههای مثبت هوش بالا توجه میکنیم و ممکن است متوجه نباشیم که هر یک از این هوشها نکات منفی و تاریکی را در دل دارد که باید با تمرینهای مشخص و بالا بردن مهارتهای دیگر از آثار مخرب آنها پیشگیری کرد. نگاه جامع و همهجانبه به موضوعات روانشناسی ما را از خطرات متعدد در برابر سلامت روان حفظ خواهد کرد.
ارسال پاسخ