مرزی میان افسردگی و درونگرایی

درونگرایی
مرزی میان افسردگی و درونگرایی

بعضی افراد درونگرایی را به عنوان افسردگی می‌شناسند. حتی گاهی خود فرد درونگرا این اشتباه را می‌کند. بعضی درونگراها سالیان سال تنها به این خاطر که حضور در جمع‌های شلوغ آنها را خسته می‌کند یا تمایل دارند که زمان بیشتری را در تنهایی بگذرانند، احساس عجیب بودن یا حتی افسردگی می‌کنند. در ادامه‌ی این مقاله از سایت همراهتم قصد داریم بگوییم که افسردگی با درونگرایی متفاوت است.

نگاه غلط به درونگرایی

در دوره‌ی نوجوانی افراد، اطرافیان خیلی تفاوتی بین افسردگی و درونگرایی آنها قائل نیستند. گاهی پیش می‌آید که درونگراها توسط والدین، معلمان و دیگران به عنوان یک فرد افسرده تشخیص داده شده‌اند. این چنین تشخیص‌های اشتباه هم، بیشتر از سمت یک شخص برونگرا صورت می‌گیرد. فرد برونگرا احساس می‌کند که فرد مورد نظر حتماً از افسردگی رنج می‌برد، وگرنه زمانی که یک مهمانی یا دوره‌همی شاد وجود دارد، چرا او باید تنها در خانه بماند؟ برای یک فرد برونگرا سخت است درک کند که آنچه برای او سرگرم‌کننده است لزوماً برای یک شخص درون‌گرا جذاب نیست.

به دلیل تفاوت بیولوژیکی در نحوه‌ی واکنش درونگراها و برونگراها به مسائل، آنها تمایلات متفاوتی از سرگرمی دارند. برای درونگراها تفریح حضور در مهمانی‌های شلوغ با افراد ناشناس نیست، بلکه یک مکالمه‌ی‌ معنادار، خواندن یک کتاب خوب یا یک بعدازظهر آرام برای آنها اوقات مفرحی را می‌سازد.

جای تعجب نیست که بسیاری از افراد درونگرا با احساس بدی نسبت به شخصیت خود بزرگ می‌شوند، زیرا آنها آموخته‌اند که برای شاد بودن باید در جمع‌های شلوغ و پر انرژی باشند. بنابراین اگر ندانیم تفاوت افسردگی و درونگرایی در چیست، درصورت بروز افسردگی مانع حل مشکل خواهیم شد. خیلی از افراد هستند که با انتظارات نا‌به‌جایی که از آنها در روابط و معاشرت می‌رود، احساس افسردگی می‌کنند. چنین اشخاصی نیازی به مصرف داروهای ضد افسردگی و یا مراجعه به درمانگر ندارند. چیزی که آنها نیاز دارند، این است که یاد بگیرند چگونه انرژی خود را بهتر مدیریت کند.

بیشتر بخوانید:   مدیریت درد مزمن از طریق تکنیک های مراقبه

آیا درونگرا بودن مانع افسرگی‌ست؟

درونگرایی مانع افسردگی

این بدان معنا نیست که افراد درونگرا از افسردگی رنج نمی‌برند. حتی برخی تحقیقات نشان می‌دهد که افراد درونگرا بیشتر از برونگراها به افسردگی و اضطراب مبتلا می‌شوند. این موضوع به این واقعیت مربوط می‌شود که درون‌گراها در ارزیابی‌های خود نسبت به افراد برون‌گرا بیشتر از خود انتقاد می‌کنند. به علاوه بعضی از کلیشه‌های جامعه آنها را مجبور می‌کند تا با ایده‌آل‌هایی هماهنگ شوند که از تیپ شخصیتی آنها به دور است. این افراد وقتی در چنین موقعیت‌هایی قرار می‌گیرند، گمان می‌کنند که مشکل از آنهاست که نمی‌توانند با هر جمعی بجوشند.

نشانه‌های افسردگی

اگرچه افسردگی و درونگرایی در نگاه اول شبیه به هم هستند، اما این دو بسیار متفاوت هستند. علائم افسردگی عبارتند از:

  • کاهش علاقه به موضوعاتی که قبلاً از آنها لذت می‌بردید
  • احساس ناامیدی یا پوچی
  • مشکل در به خواب رفتن یا خواب ماندن و حتی خواب زیاد
  • کم‌اشتهایی یا پرخوری
  • احساس بد نسبت به خود
  • مشکل در تمرکز
  • افکار خودآزاری یا خودکشی

درونگرایی را گرامی بدارید، افسردگی را درمان کنید

درست است که انزوای اجتماعی، رها شدن و تنها ماندن می‌تواند بخشی از تجربه‌ی یک فرد افسرده باشد، اما این همه‌ی موضوع نیست. درونگرایی یک ویژگی شخصیتی‌ست که باعث می‌شود، فرد زمان بیشتری را در تنهایی سپری کند تا بتواند به جای محرک‌های بیرونی، روی احساسات و خلق و خوی خود تمرکز کند. اگر فردی احساس می‌کند از تنهایی لذت می‌برد و انرژی‌اش در تنهایی تامین می‌شود به احتمال زیاد درونگراست تا اینکه افسرده باشد.

افراد درونگرا قادر به تمرکز عمیق و تفکر خلاقانه هستند. اغلب آنها وظیفه‌شناس هستند، سطح بالایی از همدلی دارند و قبل از صحبت و عمل به دقت فکر می‌کنند.

نشانه‌های درونگرایی

نشانه های درونگرایی

اگرچه افسردگی قابل درمان است، اما می‌تواند کیفیت زندگی افراد را به طور جدی تحت تأثیر خود قرار دهد. یک فرد درونگرا باید بداند درونگرایی با افسردگی متفاوت است. علائم و نشانه‌هایی که می‌گوید شما درونگرا هستید:

  • شما دائما در ذهن‌تان با خودتان حرف می‌زنید. شب‌ها به این دلیل خواب‌تان نمی‌رود که ذهن‌تان مشغول مرور کارها و حرف‌های‌تان است. مثلا برای همین یک موضوع چند دقیقه ذهن خود را درگیر می‌کنید: «وای باورم نمی‌شود که این حرف احمقانه را پنج سال پیش گفته باشم.»
  • می‌‎توانید از تنهایی خود لذت ببرید. هر فعالیت انفرادی را می‌پسندید و وقتی تنها هستید احساس خوبی دارید.
  • در تنهایی ذهنتان باز‌تر، خلاق‌تر و با بینش عمیق‌تری‌ست. وقتی با افراد دیگر هستید، ممکن است احساس کنید که مغز شما بیش از حد درگیر است و نمی‌تواند آنطور که باید کار کند.
  • در جمع‌های غریب و ناآشنا احساس تنهایی می‌کنید. با هر جمعیتی احساس صمیمیت نمی‌کنید و از هر ارتباطی لذت نمی‌برید.
  • هیچ تمایلی ندارید که در مرکز توجه باشید. در محل کار خود ترجیح می‌دهید پس از جلسه، رئیس خود را کنار بکشید و یک گفتگوی انفرادی داشته باشید، تا اینکه آنها را در جمع توضیح دهید. مگر اینکه شما نسبت به موضوع اشتیاق شدید داشته باشید.
  • شما در نوشتن افکارتان بهتر از بیان آنها هستید. ترجیح می‌دهید به دوستان‌تان پیام بدهید تا اینکه با آنها تماس بگیرید. این کار به شما امکان می‌دهد افکار خود را ویرایش کنید تا حرف‌های‌تان پخته‌تر باشد. حتی ممکن است به عنوان یک حرفه به سمت نوشتن کشیده شوید.
  • از تعاملات بی‌هدف فراری هستید. شما دوست دارید پایان صحبت‌های‌تان نتیجه‌ای داشته باشد. شاید به همین خاطر باشد که از گپ زدن با غریبه‌ها و افرادی که نقاط مشترکی با آنها ندارید، لذت نمی‌برید.
  • بعد از یک مهمانی شلوغ انرژی شما تحلیل می‌رود. شما به جای اینکه از جمع انرژی بگیرید، انرژی‌تان را از دست می‌دهید و به دنبال یک فرد یا مکان آشنا می‌گردید که بتوانید نیروی از دست رفته‌ی ذهنی خود را بازیابی کنید.
  • شما متوجه جزئیاتی می‌شوید که دیگران آنها را از قلم می‌اندازند. درونگراها (مخصوصاً درونگراهای بسیار حساس به‌راحتی متوجه یک تغییر ظریف در رفتار یک دوست می‌شوند. درونگراها نکته‌سنج هستند.
  • می‌توانید برای مدت طولانی تمرکز کنید. اگر درونگرا باشید می‌توانید ساعت‌ها روی کاری که می‌کنید تمرکز کنید بدون اینکه حواس‌تان پرت موضوعات دیگر شود.
  • شما در ذهن خود زندگی می‌کنید. دنیای درونی شما به اندازه‌ی دنیای بیرونی‌تان زنده است. به همین خاطر رویاهای شما بخشی از زندگی‌تان می‌شوند.
  • دوست دارید مردم را تماشا کنید. شما تمایل دارید همه‌چیز را مشاهده کنید، چه مردم، چه طبیعت و غیره. درونگراها از تماشای دنیای اطراف‌شان لذت می‌برند.
  • از دیگران می‌شنوید که شنونده‌ی خوبی هستید. خیلی‌ها با شما درد‌ و‌ دل می‌کنند و شما حرف‌ها‌شان را می‌شنوید.
  • دایره‌ی دوستان‌تان کوچک است. شما فقط با یک، دو یا سه نفر صمیمی هستید و بقیه را یک آشنا می‌دانید. زیرا افراد و روابط خود را با دقت انتخاب کنید.
بیشتر بخوانید:   طبیعت چه اثری بر سلامت ما دارد؟

درست است که درونگراها از تنهایی لذت می‌برند، اما به عنوان یک انسان، برای ارتباط با دیگران، مشتاق تعامل معنادار هستند. افراد درونگرا در دو دنیا زندگی می‌کنند: دنیایی که آن را تماشا و تحلیل می‌کنند و دنیایی که در تنهایی و درون‌شان است. اگر یک فرد درونگرا نتواند بین این دو دنیای خود تمایز قائل شود، آن‌وقت است که باید به فکر مراجعه به درمانگر باشد.