شکست چیست؟ همهی ما شکست را تجربه کردهایم. اما فقط کسانی که از شکست درس میگیرند، در آینده موفق خواهند بود. طبیعیست که سعی کنید از کارهایی که ممکن است به شکست بینجامد، پرهیز کنید. چرا که تجربهی شکست، میتواند تجربهای دردناک و شرمآور باشد.
در این مطلب از بلاگ همراهتم به بررسی معنای شکست، رابطهی میان شکست و پیروزی و دلیل آنکه چرا نباید از شکست بترسیم، میپردازیم.
شکست چیست؟
شکست را عدم موفقیت یا ناتوانیمان در برآوردن توقعاتمان تعریف میکنیم. مشکل آن است که شاید بیش از حد، شکست را بزرگ میکنیم. بسیار پیش میآید که شکست را به ارزش خود، عزت نفس یا مقبولیتمان ربط میدهیم. بیشتر اوقات توقعاتی که نمیتوانیم برآوردهشان کنیم، از جنس توقعاتیاند که خودمان برای خودمان ایجاد کردهایم.
بیشتر ما نمیخواهیم در کارهایمان با شکست مواجه شویم. بهخصوص دوست نداریم که دیگران ما را فردی شکستخورده بدانند. ولی شاید این تفکر اشتباه باشد. شکست ممکن است مفید باشد. میتوانیم از شکست درس بگیریم، بینشی جدید کسب کنیم و در مرتبههای بعدی بهتر اقدام کنیم. گونهی مناسب شکست، اطلاعات و آموزههایی در بردارد که میتوانیم با استفاده از آنها به هدف نزدیکتر شویم.
بسیاری این شعار را سرلوحهی کارهای خود قرار میدهند: «اگر شکست نمیخوریم، شاید از آن جهت است که به اندازهی کافی خطر نمیکنیم.» به بیان بهتر، اگر دقیقا طبق برنامهمان پیش میرویم و کاملا احساس راحتی میکنیم، احتمالا به اندازهی کافی به خود فشار نیاوردهایم و دست خود را برای رسیدن به مقاصد بلند کش نیاوردهایم. اگر به اندازهی کافی خود را کش نیاوریم، رشد هم نخواهیم کرد.
یکی از فکرهای رایج دربارهی شکست آن است که به هدفی که تعیین میکنیم، نمیرسیم. به نظرمان میرسد که انگار به راحتی متوجه میشویم که کِی و کجا در مسیر رسیدن به هدفمان شکست خوردهایم. این معیار در اغلب اوقات بر پایهی دادههاست. ولی در حقیقت، در بیشتر اوقات شکست در چشم ناظر رخ میدهد.
خود را در این سه سناریو در نظر بگیرید و از خودتان بپرسید که در کدام یک از این سه مورد خود را شکستخورده در نظر میگیرید:
- هدف یک دوندهی ماراتن، به پایان رساندن ماراتن بعدیاش در زمانی کمتر از 4 ساعت و 30 دقیقه است؛ هدفی که 15 دقیقه کمتر از رکورد قبلی اوست. او ماراتن را در زمان 4 ساعت و 36 دقیقه به پایان میرساند و 9 دقیقه زمان خود را ارتقا میدهد.
- مدیر ارشد میخواهد به سمت معاونت سازمان ترفیع بگیرد و با کاندیداهای داخل و خارج از شرکت رقابت میکند. او بازخوردهای خوبی از مصاحبهکنندگان دریافت میکند. ولی به او میگویند که گروه مدیریتی تصمیم گرفتهاند برای نشان دادن پایبندی خود به تغییر، فردی را از بیرون از شرکت استخدام کنند.
- از جوان حرفهای و بسیار متخصصی خواسته شد که برای ملاقاتی بسیار مهم، برگهی ارائهی ایدهای را آماده کند. او برگهای را که به نظر خود بینقص بود، به رئیسش ارائه کرد. رئیس نیز از برگهی ایده تقدیر کرد، ولی پیش از جلسه آن را تغییر داد.
دقت کنید که عوامل متمایزکنندهی هر سه نمونهی تحلیلی شکست در بالا، آرمانی است که در ذهنمان پایه گذاشتهایم. سنجش میزان دستیابی به اهداف را میتوان فعالیتی مناسبتی و ذهنی در نظر گرفت. در هر یک از سه نمونهی بالا میتوانید تلاش فراوان و اقدام خوب افراد را در کارهایشان مشاهده کنید.
در این مثالها احتمالا آن تعریف کلاسیک از شکست که بر «نرسیدن به اهداف» تاکید داشت، دیگر چندان مناسب و صحیح به نظر نمیرسد.
برگرداندن حالت شکست از طریق قالب بندی جدید آن
شکست چیست؟ در جامعهی «برندهی همهچیز» چطور با شکست مواجه میشویم و آن را تعریف میکنیم؟ در قالببندی جدید، شکست فن و تاکتیکی است که در مربیگری برای مشاهدهی رخدادها از منظری جدید به کار میرود. عکاسها برای ثبت زاویهی جدیدی از یک صحنه، جهت لنز دوربینشان را جابهجا میکنند. شاید ما نیز بتوانیم همین کار را برای تماشای جنبهی جدیدی از شرایط و اتفاقها به کار ببندیم.
میتوانیم برای قالببندی جدید تعریف شکست از مترادفهای زیر استفاده کنیم:
تازهکاری
وقتی در کاری تازه وارد شدهاید، احتمال موفقیت در آن کار کمتر است. همانطور که نمیتوان از کودک انتظار داشت که خودش بند کفشش را بینقص ببندد، نمیتوان از تازهکار هم انتظار داشت که در اولین تلاشاش، کاری را در حد کمال به انجام برساند. حتی در دهمین تلاش هم این انتظار نابهجاست.
نمیتوانید در دوران تازهکاری، توقع فردی متخصص و مجرب را از خود داشته باشید. وقتی کاری را تازه شروع میکنید، طرز فکر یک تازهکار را داشته باشید. به خود یادآوری کنید که تازهکارید و به خود فرصت آزمون و خطا و پیشرفت بدهید.
فرصت فراگیری
ترس از شکست یکی از قویترین بازدارندههای فرایند یادگیری است. بسیاری از افراد موفق به دلیل تجربهی کمشان در شکست، از آن ترس دارند. بنابراین معمولا واکنششان به شکست، واکنشی دفاعیست و طوری عمل میکنند که تا حد امکان در موقعیتهایی که احتمال شکست وجود دارد، شرکت نکنند. آنها در این روند از فرصت فراگیری و رشدی که از تجربه کردن کارهای جدید و گرفتن نتایج متفاوت به دست میآید، محروم میمانند.
کمالگرایی
اگر رگههای شخصیتی کمالگرایی را داشته باشید، ممکن است روی بعضی از اتفاقاتی برچسب شکست بزنید که درواقع اصلا شکست محسوب نمیشوند. به عنوان مثال، ممکن است در جلسهای سطح بالا، در ارائهی ایدهی خود به رهبران سازمانی مرتکب بیدقتی یا اشتباهی شوید و با وجود دریافت بازخورد عالی از مخاطبان حاضر در جلسه، ذهن خود را بر لحظهای متمرکز کنید که طبق برنامه پیش نرفتهاید. وقتی خود را به دلیل اشتباهی در گذشته ملامت میکنید، از خود بپرسید: «آیا حقیقتا در این کار شکست خوردهام؟»
تعصب نظاممند
تعصباتی که در نظامی بر ضد دستههایی گوناگون از مردم، مثلا زنان، یا نژادی خاص یا باورهای متفاوت شکل گرفته است؛ بر تعریف ما از شکست تاثیر میگذارد.
ابهام
دنیای ما روز به روز گنگتر و غیرقابل پیشبینیتر میشود. چه کسی پیشبینی میکرد که بیماری همهگیر در سال 2019 تغییرات ریشهای در جهان ما ایجاد کند؟
در برخی از محیطها اجتناب از شکست تقریبا غیرممکن است. بنابراین اگر اشتباهی در برنامهی کاری یا زندگیتان رخ داد به خود یا اطرافیانتان خیلی سخت نگیرید.
آزمون و خطا
اصل هستهای در تفکر آن است که در زمان کوتاهی پس از شکست از آن درس بگیریم. در این طرز تفکر شکست به منزلهی بخشی طبیعی از فرایند خلاقانه در نظر گرفته میشود. آزمون و خطا فرصت بهبود پیوستهی اوضاع را در اختیار ما قرار میدهد. جملهی معروفی از ادیسون نقل میشود که: «من هرگز شکست نخوردم. صرفا 10,000 راه را رفتم که به سرمقصد نمیرسید.»
تمدید انگیزه
گاهی شکستی کوچک، عقبگردیست که جرقهی تعهدمان به هدف یا برنامه را برمیانگیزد. ممکن است ناخودآگاه هدف خود را به روالی خودکار سپرده باشید یا اولویتهای دیگری ذهن شما را منحرف کرده باشد. احتمالا این شکست کوچک محرک انرژی و انگیزهی مضاعفی خواهد بود که تاخیر رسیدن به هدف را از میان برمیدارد.
موفقیت در برابر شکست
اگر تعریف شکست نرسیدن به موفقیت باشد، بنابراین آیا میتوان رسیدن به هدف را موفقیت در نظر گرفت؟ تا حدودی این حرف صحیح است. ولی چنین تعریفی ناکافی و محدود است.
از نظر روانشناختی، موفقیت امری بزرگتر از رسیدن به هدف است. تا جاییکه گاهی میشود در مواجهه با شکست، حس موفقیت داشت. اگر حس موفقیت صرفا در رسیدن به هدف و نتیجهی کار تعریف شود و فرایند پیشرفت و تلاش حداکثری را مترادف ارزش موفقیت ندانیم، ممکن است هیچگاه حس خوبی نداشته باشیم و احساس کنیم به اندازهی کافی خوب نیستیم.
در عوض میتوانیم تعریفی متفاوت از موفقیت داشته باشیم و به دلیل تلاش فراوان و پیشرفت خود را موفق بدانیم. موفقیت آگاهی از آن است که از زندگی چه میخواهیم و برای آنچه که برایمان مهم است، وقت و انرژی صرف کنیم. ممکن است موفقیت و شکست مفاهیمی کاملا ذهنی و انتزاعی باشند. اگر ذهنمان را باز بگذاریم شاید حتی شکست را هم موفقیت بشماریم.
حال چطور میتوانیم از شکست پلی برای پیروزی بسازیم؟
شکست، در ذاتش بد نیست. برعکس، بیشتر اوقات شکست، فرصتی بسیار عالی برای کسب بینشی تازه دربارهی خود و کارمان ایجاد میکند. گاهی نیز شکست، فرصتی را برای پیروزی پیش پایمان میگذارد.
ما در شرایطی کار و زندگی میکنیم که هر روز بیشتر از دیروز اوضاع مبهمتر و متفاوتتر میشود. همهمان باید یاد بگیریم که با خطاهای خود راحتتر کنار بیاییم و بیاموزیم که در مواجهه با شکست واکنش بهتری نشان دهیم. فراگیری شیوهی مواجهه با شکست مهارتی است که میتوانیم آن را تمرین کنیم و با فراگیری این مهارت ممکن است بتوانیم شکست را به موفقیت تبدیل کنیم.
2 دیدگاه