سالوادور دالی بهعنوان یکی از عجیبترین نقاشان اسپانیایی در قرن بیستم شناخته میشود. شخصیت عجیب و منحصر به فرد او منجر به خلق سبک نوینی به نام «سورئالیسم» در هنر نقاشی شد. دالی با آن ظاهر و افکار منحصر به فرد در ذهن هنردوستان ماندگار شده است. اما افکار فراواقعگرانهی دالی از کجا نشأت گرفته است؟ در ادامهی این مطلب از بلاگ همراهتم، در زندگی پرحاشیهی دالی کندوکاو خواهیم کرد.
سالوادور دالی کیست؟
دالی در کوهپایههای کوهستان پیرنه چشم به جهان گشود. پدرش بهعنوان وکیلی از طبقهی متوسط در تربیت فرزندانش بسیار سختگیر و منظم بود. مادر دالی در مقابل، سالوادور جوان را تشویق به هنر و خلاقیت میکرد. سالوادور کودکی باهوش بود و پدر نمیتوانست خودمختاری و تفکراتش را بپذیرد؛ به همین خاطر او را تنبیه میکرد و درنتیجه رابطهی آنها در دوران جوانی دالی تعریف چندانی نداشت. برادر بزرگتر سالوادور دالی که ۹ ماه قبل از او به دنیا آمده و در اثر بیماری از دنیا رفته بود هم سالوادور نام داشت.
این کودک نام خود را به برادر کوچکش بخشیده بود. دالی بعدها داستان عجیبی از اینکه وقتی ۵ سال داشته والدینش او را به گورستان بردهاند و بر سر آرامگاه برادرش به او گفتهاند تو تناسخ برادر درگذشتهات هستی تعریف میکند و با قلم فیلسوفانهی خود مینویسد: «مانند دو قطره آب شبیه به هم بودیم، اما انعکاسهای متفاوتی داشتیم. او شاید اولین نسخه از خودم بود که بیش از حد در مطلق و انتزاع حضور داشت». سالوادور در سن کم شروع به طراحی کرد. والدین او به شدت استعدادهای هنریاش را حمایت میکردند و حتی یک استودیوی هنری برای او ساختند تا قبل از رفتن به مدرسه در آن کار کند.
آغاز خلق یک دوران
سالوادوردر سال ۱۹۱۶ به یک مدرسهی طراحی فرستاده شد. دانشآموز رویابافی که همیشه به علت پوشیدن لباسهای عجیب و موی بلند، با بقیه تفاوت داشت. در سال ۱۹۲۱ مادر دالی به خاطر بیماری سرطان از دنیا رفت و سالوادور ۱۶ ساله از این فقدان آسیب زیادی دید. سالوادور از ۱۹۲۲ دالی تحصیل هنر در موسسه آموزشی سان فرناندو در مادرید را آغاز کرد و بهزودی با بلندکردن موهای خود و پوشیدن لباس به سبک زیباییشناسی انگلیس قرن نوزدهم، نشان داد سبکهای هنری مختلف و همچنین فلسفه و کوبیسم روی او و آثارش تأثیر زیادی گذاشته است.
در بین سالهای ۱۹۲۶ تا ۱۹۲۹، سالوادور سفرهای زیادی به پاریس داشت و با نقاشان و افراد روشن فکر و تأثیرگذار مانند پیکاسو دیدار کرد. در این زمان کارهای دالی تأثیر مشخصی از ملاقات با پیکاسو را به نمایش میگذاشتند. از دیگر کسانی که روی او و آثارش تأثیر داشتند میتوان از خوان میرو، پُل الوار و ماگریت نام برد که مسبب آشنایی او با سوررئالیسم بود.
قبل از شروع دورهی اول سوررئالیستی، دالی به سبکهای امپرسیونیسم، فوتوریسم و کوبیسم کار میکرد. نقاشیهای او غالباً به سه دستهی دنیای انسان و احساسات او، سمبلهای جنسی و تصویرپردازی ایدئوگرافیک تقسیمبندی میشدند. قبل از این، دالی یکی از طرفداران پر و پا قرص تئوریهای روانکاوی زیگموند فروید بود. او معتقد بود سورئالیسم تمرینی ذهنی در جهت دسترسی به ناخودآگاه برای برانگیختن خلاقیت در هنرمند است. سالوادور دالی از این روش برای خلق واقعیت از درون رویاها و افکار ناخودآگاه خود استفاده کرد. این سبک بهتدریج به نوعی روش زندگی تبدیل شد. دالی بعدها کاوشهای هنری خود را گسترش داد و آن را وارد دنیای فیلمسازی کرد. در ادامه با همکاری لوئیس بونوئل دو فیلم به نامهای سگ اندلسی و دوران طلایی ساخته شد.
خداحافظی با جنبش سورئال
در سال ۱۹۲۹، ازدواج پرحاشیهی سالوادور دالی با اِلِنا دمیتریِونا دیاکونوا اتفاق افتاد. النا که در آن زمان همسر نویسندهی سوررئالیست پل الوار بود، بهخاطر جاذب ذهنی و فیزیکی قوی که به گفتهی خودشان بین آنها شکل گرفت، پل را به خاطر سالوادور ترک کرد. او که با نام مستعار گالا شناخته میشود، منبع الهام دالی بود. سال ۱۹۳۰ زمانی بود که سالوادور دالی به چهرهای مشهور ولی نه چندان خوشنام از جنبش سورئالیسم تبدیل شده بود. در همین زمان اثر معروف تداوم حافظه خلق شد.
زمانیکه جنگ به اسپانیا رسید، دالی از اعضای جنبش سوررئالیسم فاصله گرفت و در سال ۱۹۳۴ رسماً از این گروه اخراج شد. علت اخراج، رد کردن جبههگیری علیه فرانسیسکو فرانکو توسط او بود. سالوادور و همسرش در زمان جنگ جهانی دوم به آمریکا رفتند و تا سال ۱۹۴۸ در آنجا ماندند. این دوره سالهای مهم زندگی دالی را شکل داد، برای مثال موزهی هنر مدرن متروپولیتن نیویورک در سال ۱۹۴۱ نمایشگاه اختصاصی کارهای دالی را برگزار کرد و کتاب زندگینامهی او به نام «زندگی پنهان سالوادور دالی» به قلم خودش در همین زمان انتشار یافت.
واپسین سالها
در سالهای بعد، دالی مجموعهای از ۱۹ بوم بزرگ با موضوعات علمی، تاریخی و مذهبی کار کرد. او نام این دوره را عرفان هستهای گذاشت. آثار هنری او در این دورهی زمانی، نشان از ذوق تکنیکی او دارد. استفاده از تخیلات بصری، هولوگرافی و هندسه در کارهای دالی بهخوبی مشهود است. از سال ۱۹۶۰ الی ۱۹۷۴ بیشتر وقت او صرف تأسیس تئاترـ موزهی دالی در فیگوئِراس شد. ساختمان این بنا بزرگترین سازهی سوررئال جهان (بر پایهی یکی از طراحیهای خودش) نام گرفته است.
در سال ۱۹۸۰ به خاطر اختلال حرکتی که موجب لرزش و ضعف همیشگی دستان سالوادور دالی بود، به اجبار این نقاش پرآوازه نقاشی را کنار گذاشت. حالا دیگر سالوادور توان نگه داشتن قلموی نقاشی و بیان خود را از دست داده بود. تراژدی بزرگتر در سال ۱۹۸۲ اتفاق افتاد؛ دوست و همسر دالی، گالا از دنیا رفت و این دو اتفاق فروپاشی شدیدی درون او به وجود آورد و افسردگی عمیق این هنرمند آغاز شد. نهایتاً در ۲۳ ژانویهی سال ۱۹۸۹ وی به دلیل مشکل قلبی در زادگاه خود درگذشت.
دنیای رویایی سالوادور دالی در آثار
در دنیای رویایی آثار دالی، اشیاء کاملاً عادی در کنار هم قرار میگیرند، تغییر شکل میدهند و یا به شیوهای غیر منطقی دگرگون میشوند. جزئیات دقیق و گاهاً دردناک، که واقعگرایانه به تصویر کشیده شده و معمولاً در مناظر تاریک و آفتابی قرار دارند، اعجاز هنر سالوادور دالی برای کنار هم گذاشتن خیال و واقعیت است.
معروفترین اثر سورئال و شاید ماندگارترین تصویر از بین نقاشیهای سالوادور دالی، اثر تداوم حافظه است. ساعتهای خمیده و درحال ذوب، نمادی از فروپاشی ناخودآگاه تصورات ما از زمان و مکان است. سوال دالی در این تصویر از مخاطب این است که: «اگر زمان، غیر قابل اطمینان باشد، چه تضمینی وجود دارد که هر عنصر این جهان به شیوهی منطقی عمل کند؟» و در پاسخی کوتاه: «هیچچیز ثابت نیست و هیچ تضمینی وجود ندارد.»
ارسال پاسخ