شغل خوب یعنی کارمند خوب بودن. اگر این چیزی است که میخواهید باشید، هیچ اشکالی ندارد آدم کارمند خوبی باشد! اما کارآفرین موفق بودن نیز گزینه ای دیگر است. شما از سیستم آموزش سنتی نمیتوانید یاد بگیرید چگونه به کارآفرین موفقی تبدیل شوید.
سیستم آموزش سنتی دنیای تجارت به افراد می آموزد کارمند باشند نه کارآفرین. این سیستم افراد را طوری آموزش می دهد که از زاویه ای بسیار بسته به پول و موقعیت نگاه کنند. به این ترتیب که به آنها می گوید باید چه چیزهایی را یاد بگیرند و بی چون و چرا از قواعد پیروی کنند. اما در مدرسۀ تجربه، کارآفرینان انتخاب میکنند چه چیزهایی بیاموزند.
کیت کمران اسمیت با مطرح کردن تفاوتهای دنیای ذهنی کارآفرینان و کارمندان به ما گوشزد میکند کارمند درون خود را به کارآفرین تبدیل کنیم؛ و این به دست نمی آید جز با شناخت بیشتر ما از این دو مفهوم.
-
کارآفرینان بیش از تفریح کردن یاد میگیرند. کارمندان بیش از یادگرفتن تفریح میکنند.
پس حداقل کار ممکن این است که در جهت نیل به رویاهایتان تفریح کنید و از خود بپرسید چقدر این تفریحات به کیفیت زندگی شما کمک می کنند.
ما در الگوی DISK دارای چهار تیپ شخصیتی غالب و ترکیبات بسیاری از این چهار تیپ هستیم:
-
«D»ها افرادی اهل خطر، مصمم، هدفمند و سلطه جو هستند.
-
«I»ها آدمهای الهام بخشی هستند که عاشق خندهاند و کاری میکنند که دیگران نیز با آنها بخندند.
-
«S»ها آدمهای بی خطر، قابل اطمینان، سخت کوش و صادقند که میتوانید رویشان حساب کنید.
-
«k»ها آدمهای با حساب و کتاب، دقیق، موشکاف، تیزبین و برنامه ریز اجتماع ما هستند.
با شناخت ما از تیپ ها، با شخصیت خود و دیگران بیشتر آشنا شده و جهت راه های ارتباط با آنها راحتتر قدم بر میداریم. اما موضوع مهم دیگر برای یک کارآفرین موفق، توان رهبری در امور است. پس اصول کار در این است که شخصیت خود را پیدا کنید و رهبری را به آنها اضافه کنید. پس از آن برای موفقیت در کارآفرینی دو راه مهم پیش رو دارید: الهام بخشیدن و تشویق کردن دیگران.
-
کارآفرینان شکست را عاملی توانمند کننده می بینند. کارمندان شکست را بد می دانند.
ما از راه شکست می آموزیم و رشد میکنیم. شکست به ما نشان میدهد کجای کار نیاز به تصحیح دارد. اما برای بیشتر مردم، شکست به معنای تصحیح کار نیست، بلکه در حکم مردودی است.
کارآفرین میبایست همیشه شکست را صد در صد به عهده بگیرد و به دنبال مقصری غیر از خود نباشد. فقط در این موقع است که آرامش به او باز میگردد و میتواند تصمیم های بهتری بگیرد. این در حالیست که ذهنیت کارمندی، همیشه به ما آموخته که تقصیرات را در بیرون از خود جستجو کنیم.
-
کارآفرینان به دنبال راه حل هستند. کارمندان به دنبال رفع مشکل هستند.
پیدا کردن راه حل قطعی مشکلات، همیشه سختتر از پیداکردن راه حلی موقت است.. کارمندان علاقۀ زیادی به رفع و رجوع موقتی دارند در حالیکه مدام همان مشکلها در انتظارشان است.
بیشتر مشکلات حرفه ای نتیجۀ شکست نظام است، نه شکست افراد. شاید کوته نوشت (SISTEM) به گوشتان خورده باشد: [Save Yourself Stress Time Energy and Money] یعنی در تنش، زمان، انرژی و پولتان را صرفه جویی کنید. شما برای یافتن راه حل مشکلاتی که دائم تکرار میشوند، باید یک سیستم خلق کنید.
-
کارآفرینان کمی از هرچیزی می دانند.. کارمندان دانسته های زیادی در حوزه ای محدود دارند.
کم دانستن ولی دربارۀ خیلی چیزها دانستن باعث میشود این نکته را تشخیص دهید که گرچه نقش هرکسی حائز اهمیت است، اما هیچ نقش واحدی آنقدر جدی و مهم نیست که به خودی خود معنایش موفقیت یا شکست باشد.
کارآفرینان میدانند که در صورت پیش آمدن مشکلی، دنیا به آخر نمیرسد و با آرامش کارها را پیش میبرند. همانطور که در مقیاسی بزرگتر کل فرایند شرکت را میپایند، مشکلات کوچک را هم از سر راه برمیدارند. اما این کارمند جماعت است که همیشه کار خود را چنان بزرگ فرض میکند که مشکلات خود را بزرگترین مشکلات سیستم در نظر میگیرد و فراموش میکند او فقط قطعۀ کوچکی از یک جورچین است.
-
کارآفرینان اهل بده بستان، تصحیح، تعریف و تمجیدند. کارمندان اهل تعریف و تمجید نیستند و سعی میکنند از تصحیح بپرهیزند.
کارآفرینان موفق از ابزار PCP تحسین (praise)، تصحیح (correct)،تحسین (praise)، برای انجام کارشان بهره میبرد. به این طریق که برای حل اشتباهات کارمند، ابتدا نقاط قوت کار او را تحسین کرده و سپس از او بخواهید تا نقاط ضعف اش را تصحیح کند. و در صورت تصحیح، دوباره او را تحسین کنید. با این کار باعث میشویم کارمندان احساس امنیت کنند و از آن دلگیر نشوند و جهت تصحیح کار خود اشتیاق بیشتری به خرج دهند.
-
کارآفرینان میگویند:«اینجا دیگر نمی توان مسئولیت را به گردن دیگری انداخت.» کارمندان میگویند:«تقصیر من نیست.»
بخشی از قبول مسئولیت، پذیرش شرایط موجود است. بسیاری از مردم مقدار قابل توجه ای از انرژی خود را صرف مقاومت در برابر شرایط موجود میکنند، چیزی که وجود دارد را بپذیرید. این که آرزو کنید ای کاش فلان یا بهمان اتفاق بیفتد، در حالیکه افراد مسئول آستین بالا میزنند و همت به خرج میدهند تا اتفاقات مورد نظر روی دهند.
کارمندی به ما آموخته که مدام در حال سرزنش و توجیه مشکلات خود باشیم. حال آنکه باید سرزنشها را تمام کرد و برای دیدن حقیقت به اعماق وجود خود نظر بیفکنیم و با قبول کردن مسئولیت، دیگر لازم نیست برای موفقیت هایتان چشم به دیگران داشته باشید و تقصیر شکست هایتان را به گردن دیگران بیندازید.
-
کارآفرینان ثروت میسازند. کارمندان پول درمی آورند.
کیت کمران اسمیت معتقد است پول درآوردن و ساختن ثروت دو مفهوم کاملا متفاوت هستند: پول درآوردن و ساختن ثروت کمترین وجه اشتراکی با هم دارند. شما میتوانید پول زیادی به دست آورید و بعد همه را خرج کنید و ورشکسته شوید. با وجود این میتوانید پول کمتری دربیاورید و یاد بگیرید پس انداز و سرمایه گذاری کنید و ثروتی به دست آورید و در ادامه اضافه میکند: ساختن ثروت عمدتاً از کسب و کار حاصل میشود؛ پول درآوردن عمدتاً از راه استخدام در یک شغل است.
پس نکتۀ اصلی در اینجا آشکار میشود: آیا میخواهیم کارمندی بدون ریسک باشیم که ماهانه مبلغی پول برای گذران زندگی به دست بیاوریم و یا کارمندی که از سختی های اولیۀ کار عبور کرده و به ثروت برسیم؟
-
کارآفرینان با عقاب ها میپرند. کارمندان با مرغ و خروسها تُک میزنند.
کارآفرین های بزرگ، معاشرت و دوستی را هم در مراتب بالا جستجو میکنند و از نشست و برخاست با کسانی که که وقتشان را تلف میکنند، اجتناب میکنند. عقاب ها پرواز میکنند و مرغها کباب میشوند. خب حالا کدام را ترجیح میدهید؟ انتخاب با شماست.
آدمهای زندگی مامی توانند نقش مهمی در موفقیت یا شکست های ما داشته باشند. پس آنها را درست انتخاب کنیم.
-
نگاه کارآفرینان به آینده است. نگاه کارمندان به گذشته است.
کمتر کسی قدرت دورنما را درک میکند و به همین دلیل نیز بسیاری از مردم را کارمندان تشکیل می دهند، نه کارآفرینان.
متاسفانه بیشتر کارمندان غرق در احوالات گذشتۀ خود هستند و به دورنمای زندگی خود نمینگرند. اما برای یک کارآفرین موفق گذشته فقط در جهت برنامه ریزی بهتر برای آینده اهمیت دارد.
همچنین سعی کنید دورنمای شرکت هم بخشی از دورنمای مور د علاقۀ شما باشد. در واقع حرفه ای پیدا کنید که با ارزشهای شخصی شما همخوانی داشته باشد.
-
کارآفرینان به واسطۀ ایمانشان دست به مخاطره میزنند. کارمندان از ترسشان دست به عصا راه میروند.
ارسال پاسخ