من همراهتم! مقالات خوب رو در همراهتم دنبال کنید.

هنر ظریف بی خیالی

ما در زندگی سعی می‌کنیم کارهای بسیار زیادی انجام دهیم و این امر منجر به استرس و ناراحتی می‌شود. همه ما نیاز داریم که بیاموزیم تا دیگر کمترین اهمیتی به چیزهایی که برای ما درد و رنج به همراه دارند ندهیم.
کتاب هنر ظریف بی خیالی، راهنمایی است برای رهایی از نگرانی‌های بیهوده‌ای که همه ما در ذهن‌مان داریم و از آن در عذاب هستیم. مارک منسن نویسنده کتاب هنر ظریف بی‌خیالی به مخاطب می‌آموزد که چگونه خود را از هویت‌های دروغینی که ساخته نجات دهیم. هنر ظریف بی‌خیالی به خواننده تاکید می‌کند ما آن‌قدر فرصت و قدرت و انرژی نداریم که به همه چیز اهمیت بدهیم و باید تنها بر امور مهم زندگی‌مان تمرکز کنیم و نسبت به بقیه چیزها بی خیال باشیم. منسون را معمولاً در گروه نویسندگان حوزه‌ی خودیاری (Self-help) طبقه‌بندی می‌کنند.این کتاب دارای 8 فصل می باشد و در هریک از فصول آن به ما نشان میدهد که چگونه تلاش خود را برای مثبت بودن» متوقف کنیم تا بتوانیم واقعا بهتر و شادتر باشیم.

 

 

 

 

 

هنر ظریف بی خیالی

 

پیام اصلی این کتاب این است که: اساساً ما طوری تکامل پیداکرده‌ایم که همیشه چیزی برایمان مهم باشد و به آن اهمیت بدهیم، پس وقتی از بی‌خیالی حرف می‌زنیم منظورمان بی‌تفاوتی و یا مهم نبودن هیچ‌چیز نیست. بلکه مسئله اصلی و پرسش اصلی این است که به چه چیزی اهمیت بدهیم؟ وچگونه به چیز‌هایی که هیچ اهمیتی ندارند، اهمیت ندهیم.این کتاب کمک خواهد کرد که چگونه فقط روی امور مهم زندگی‌تان تمرکز کنید و به بقیه امور توجه نکنید؟
چاره این است که ابتدا بررسی کنیم چه چیزی برایمان اهمیت کلیدی و حیاتی دارد. در این صورت شاید این سوال پیش بیاید که تکلیف دیگر گزینه‌هایی که توجه‌تان را جلب کرده، چه می‌شود؟جواب ساده است: کوچکترین اهمیتی به آنها ندهید! بنابراین بی‌خیالی ساده است اما آسان نیست!

نبرد خود را تغییر دهید

به دنبال خواسته ای باشید که ارزش سختی کشیدن و رنج بردن داشته باشد !
در این قسمت ما با مفهوم شادکامی به چالش کشیده می‌شویم. منسون مطرح می‌کند که مشکلات هرگز تمام‌شدنی نیستند، پای ثابت زندگی هستند و فقط تغییر شکل می‌دهند و/یا ارتقا پیدا می‌کنند!در جاده پرپیچ‌و‌خم تحقق اهدا‌ف‌، شما به اراده و انگیزه‌ای قوی نیاز دارید، زیرا بدون اراده‌ای قوی و اشتیاقی سوزان، سنگلاخ‌های جاده و خستگیِ راه، توان ادامه دادن را از شما خواهد گرفت. بنابراین اگر هدفی ندارید که برای رسیدن به آن مصمم باشید، در مواجهه با سختی‌ها و رنج‌ها از توان خواهید افتاد.
خواسته‌های مبهم مشکل زا هستند زیرا این خواسته‌ها، انگیزه کافی برای دنبال کردن اهداف‌تان را در اختیارتان قرار نمی‌دهد. اما اگر خواسته‌تان را شفاف و با جزئیات کامل مطرح کنید، برای رسیدن به آن هدف مشخص از خود پشتکار بیشتری نشان خواهید داد.
درواقع باید ببینید که از انجام چه کاری واقعا لذت می‌برید. کار کردن روی چیزی که شما را خوشحال می‌کند به این معنی است که نه تنها از این تلاش مداوم خسته نخواهید شد، بلکه عادت می‌کنید که آن کار را همیشه دوست داشته باشید. حالا اگر شادکامی روبرو شدن با مشکلات و حل کردن آنهاست پس ما باید بتوانیم ناراحتی و آشفتگی ناشی از مشکلات را در آغوش بگیریم (بپذیریم).
روی چیزهای اندک اما مورد اشتیاق متمرکز شوید و کوچکترین اهمیتی به چیزهای دیگر ندهید..

 

ارزش رنج کشیدن

رنج کشیدن می‌تواند منجر به دست‌آوردهایی مثال‌زدنی شود!
تجربه کردن رنج اجتناب‌ناپذیر است.در این بخش داستان زندگی یک گیتاریست آمریکایی دِیو ماستِین ( Dave Mustaine ) را روایت میکند که ماستین به این خاطر که خود را با متالیکا مقایسه می‌کرد، علیرغم موفقیت‌های درخشانش، خود را یک بازنده درنظر می‌گرفت. . او که در سال 1983 از گروه موسیقی متالیکا بیرون انداخته شد.او به شدت از این طرد شدگی عصبانی بود، مصمم شد که به اعضای گروه موسیقی پیشین‌اش نشان دهد که چه اشتباهی کرده‌اند.او دو سال به طور خستگی ناپذیر تلاش کرد تا مهارت‌هایش را بهبود بخشد. او تصمیم میگیرد گروه بهتری تشکیل دهد . ماستین درنهایت یک گروه موسیقی با نام مگادِث ( Megadeth ) تشکیل داد که به شدت محبوب شد و توانست بیش از 25 میلیون نسخه از آثار خود را به فروش برساند. اما علیرغم موفقیت مگادث، ماستین باز هم در زندگی، شادی واقعی که دنبالش بود را نیافت. .ماستین به این خاطر که خود را با متالیکا مقایسه می‌کرد، علیرغم موفقیت‌های درخشانش، خود را یک بازنده درنظر می‌گرفت.

او محکوم به ناامیدی بود چون نمی‌توانست همانند گروه متالیکا به چنان شهرتی برسد.بنابراین برای ایجاد حس همیشگی شادی در خودتان، باید ارزش‌های سالم‌تری پیدا کنید تا دست‌آوردهای خود را بر اساس آنها قضاوت کنید.بنابراین وقتی که بحث شادی در میان باشد ارزش‌هایی که برای خود تعیین می‌کنیم ، بسیار مهم‌تر از موفقیت‌های ظاهری هستند.

 

 

 

 

 

 

 

 

تعریف ارزش های بد و خوب

بسیاری از افراد، تمایل دارند که روی ارزش‌های مضحک و بیهوده متمرکز شوند

گفتیم که مقایسه دست‌آوردها و ارزش‌های وجودی خود و کارهایمان با دیگران، که منجر به ناامیدی خواهد شد. از طرف دیگر افرادی که لذت را به عنوان اولویت اول زندگی خود قرار دهند کار غیر اصولی را در پیش گرفته اند زیرا فقط به دنبال لذت بودن، یکی از چندین ارزش مضحک و بیهوده است که ما را از مسیرمان به سمت شادی منحرف می‌کند.
بر اساس تحقیقات، آنهایی که لذت را به عنوان بالاترین ارزش در نظر می‌گیرند احتمالا در زندگی بیشتر از دیگران مضطرب و افسرده خواهند بود.
یک ارزش پوچ و بیهوده دیگر این است که موفقیت‌های مادی خود را به عنوان معیار ارزشمند بودن یا نبودن زندگی‌تان به کار ببرید
براساس مطالعات انجام‌شده، وقتی نیازهای اولیه‌مان در زندگی برآورده شوند، از آن زمان به بعد ثروت بیشتر، میزان شادی را افزایش نخواهد داد
بنابراین چطور می‌توانید از ارزش‌های مضحک و بی‌فایده دوری کنید؟جواب این سوال را باید ریشه‌یابی کرد. بدین معنی که پیروی از ارزش‌های مضحک و پوچ، اغلب برآمده از نبود ارزش‌های ارزنده است. باید ارزش‌هایی را انتخاب کنید که متناسب با خواسته‌ و نیت‌تان باشد؛ ارزش‌هایی که ارزش وقت گذاشتن و البته رنج کشیدن را داشته باشند.
ارزش‌های خوب باید:بر اساس واقعیت باشند؛برای جامعه سودمند باشند؛تاثیری فوری و قابل کنترل داشته باشند.

مد شدن نقش قربانی

قدم اول برای حل مشکلات خودمان این است که به جای اینکه احساس کنید قربانی هستید مسئولیت رفتارمان برای مقابله با آن مشکل را بر عهده بگیریم. وقتی شما مسئولیت می‌پذیرید به‌جای این‌که بپرسید چرا این اتفاق برای من افتاد؟ این موضع را انتخاب می‌کنید که این وضعیت بدی است؛ اما من همچنان مسئول رفتار خودم هستم و این مسئولیت را قبول می‌کنم. بنابراین سؤال اساسی این است که از خود بپرسیم حالا چکار می‌توانم انجام بدهم؟ به‌این‌ترتیب وقتی این کار را می‌کنیم قدرت کنترل بیشتری روی زندگی خود به دست می‌آوریم. ، مسئولیت زندگی خود را برعهده بگیرید!

متاسفانه زندگی بسیاری از ما به گونه‌ای سپری می‌شود که گویی تجارب‌مان به ما اجبار شده‌اند. برای مثال وقتی در یک مصاحبه کاری موفق نمی‌شویم، یا توسط شخصی که دوست داریم طرد می‌شویم و یا حتی وقتی به موقع به اتوبوس نمی‌رسیم، خود را قربانی شرایط به وجود آمده می‌دانیم . درحالی که تا خودمان نخواهیم هیچ‌کس و هیچ چیزی نمی‌تواند باعث ایجاد احساسات ناخوشایند در ما شود.
شاید نتوان وقایع بیرونی را تحت کنترل خود گرفت، اما حداقل می‌توانیم کنترل احساسات و واکنش‌های‌مان را در دست بگیریم.

هر شخصی باید مسئولیت صد در صدی زندگی خود را بر عهده گیرد. برای مثال تصور کنید که شریک زندگی‌تان به رابطه‌اش با شما پایان می‌دهد. خیلی راحت می‌توانید شریک زند‌گی‌تان را مقصر اتفاق به وجود آمده بدانید و او را به خاطر سنگ‌دل بودن سرزنش کنید. با چنین واکنشی به راحتی خود را تبرئه کرده و از قبول مسئولت شانه خالی می‌کنید.عمل هوشمندانه‌تر این است که شما هم در این جدایی خود را مسئول بدانید و بررسی کنید که چگونه در این جدایی سهمی داشته‌اید. شاید در امور مختلف به شریک زندگی‌تان کمک نکردید، شنونده خوبی برایش نبودید و یا هرگز برای رویاهایش اهمیتی قائل نشدید.

قانون اجتناب مانسون

ما اغلب هنگامی که هویت‌مان در خطر است پا به فرار می‌گذاریم!
توجه داشته باشید تمامی برچسب‌هایی که به خود نسبت می‌دهیم نظیر ثروتمند، فقیر، شاد، ناراحت، موفق، شکست خورده و غیره، صرفا ساختگی هستند. این برچسب‌ها واقعی نبوده و به همین دلیل نباید بگذاریم این برچسب‌های ساختگی، زندگی ما را تحت کنترل خود گرفته و بر ما حکم کنند.بنابراین باید تمرین کنیم که دست از هویت دروغینی که برای خود ساخته‌ایم، برداریم!رها کردن خود از هویت‌های ساختگی، می‌تواند یک تجربه فوق‌العاده باشد. به عنوان مثال، ممکن است این هویت را از خود ساخته باشید که شغل‌تان مهم‌ترین چیزی است که برای‌تان اهمیت دارد؛ شما این اهمیت را آن‌قدر پررنگ و حیاتی در نظرگرفته‌اید که حتی آن را از خانواده و سرگرمی‌های‌تان هم مهم‌تر می‌دانید. این هویت ساختگی باعث می‌شود آن‌طور که باید از زندگی‌تان لذت نبرید و خانواده‌تان را هم از خود برانید.چاره این است که خود را از این تصویری که از خویش دارید رها سازید؛ چرا که این هویت، تنها شما را محدود می‌کند.هویت جدید شما فردی است که شادی‌اش را فدای کارش نمی‌کند. با داشتن چنین رویه‌ای، قادر خواهید بود از هر کاری که باعث رضایت و شادی‌تان شود، استقبال کنید؛ حال آن کار می‌تواند وقت گذراندن با فرزندانتان باشد یا ساختن یک ماکت چوبی برای فرزندتان.

طبق قانون اجتناب مانسون ( Manson’s Law of Avoidance )، انسان تمایل دارد از هر چیزی که هویت او را به خطر می‌اندازد ، فرار کند .

شما در مورد همه چیز اشتباه می کنید …من هم همینطور ..
اگر به‌دنبال تغییری مثبت هستید باید اشتباهات و نقاط ضعف‌ خود را بپذیرید
همه ما هر از گاهی دچار این وهم میشویم که حق با ماست در حالی که نیست ..
این چیزی است که ممکن است بیشتر ما در زندگی دچار آن شده باشیم. باید حاضر باشید که بارها و بارها از خودتان بپرسید که آیا شما اشتباه می‌کنید یا نه . تنها از این طریق می‌توانید از موقعیت‌هایی که به اشتباه فکر می‌کنید حق با شما است، دوری کنید. اما گفتن این کار خیلی ساده‌تر از عمل کردن به آن است. خیلی از اوقات، عقاید اشتباه ما نقطه ضعف‌های ما را پوشش داده و توجیه ما در انجام دادن یا ندادن بسیاری از کارهاست. انسان به خوبی می‌داند که اگر تصمیمات و رفتارهای خود را به طور دائم زیر سوال ببرد، به حقایق تلخی در مورد خود پی خواهد برد

 

 

 

 

 

 

 

واکنش به تراژدی

عشق رمانتیک می‌تواند مخرب باشد، مگر اینکه قادر به کنترل کردنش باشیم!
مطالعات نشان داده‌اند که روابط پر شور ‌و‌ شوق و عشق‌های آتشین، تاثیر محرکی روی مغز دارند که مشابه تاثیر کوکائین است. به این معنی که در هنگام عاشقی یک حس بالا بودن و اوجی فو‌ق‌العاده را حس می‌کنید. سپس به واسطه اتفاقاتی نظیر درگیری، اختلاف‌نظر و یا شاید هم تکراری شدن شخص مقابل، مجددا این حالت را از دست می‌دهید و سقوط می‌کنید. سپس، مجددا به دنبال بالا بودن می‌گردید و اگر آن را در فرد مورد نظرتان نیابید، در شخص دیگری به دنبال آن حس خوشایند اوج می‌گردید.

عشق رمانتیک بسته به دستاوردهایی که برای افراد دارد می تواند مفید یا مضر باشد .. در یک عشق حمایت‌کننده‌، دوطرف به جای اینکه روی احساسات خود تمرکز کنند، هرکدام از دیگری حمایت می‌کند. اما این حمایت باید از جانب فرد مقابل مطالبه شده و کاملا اختیاری باشد. اگر یکی از طرفین بخواهد با گذاشتن محدودیت‌های بیشتر روی زندگی شریکش کنترل داشته باشد و به اجبار مشکلات شریکش را خودش حل و فصل کند، چالش بزرگی به وجود می‌آید. اگر یک فرد بخواهد بر فرد مقابل سلطه داشته باشد، مشخصا نشان دهنده یک عشق مضر است!
عشق مضر زمانی رخ می‌دهد که هر کدام از افراد موجود در یک رابطه، از عشق برای فرار از مشکلات خود استفاده می‌کنند.. به عنوان مثال، ممکن است از زندگی خود راضی نباشند، به همین دلیل از عشق و احساساتی که نسبت به یکدیگر دارند به عنوان عاملی برای اینکه توجه خود را منحرف سازند، استفاده می‌کنند. متاسفانه هیچ کس نمی‌تواند مشکلات شخصی‌اش را تا ابد مخفی نگه دارد. در نهایت اجتناب از مشکلات که به شکل عشق به دیگری ، نمایان شده بود، به تدریج از بین می‌رود.

و آنگاه خواهید مرد ….

انسان‌ها به شدت از مرگ هراس دارند و به همین دلیل سعی می‌کنند فراتر از آن نیز زنده بمانند.
شاید دوست نداشته باشید که در موردش فکر کنید، اما یک روز مرگ به سراغ‌تان خواهد آمد. این حقیقت ناراحت‌کننده و اینکه چطور با آن کنار بیاییم، تا حد بسیار زیادی به این بستگی دارد که همین حالا چگونه زندگی می‌کنیم. به یاد داشته باشید مرگ در انتظار همه ماست. عجیب است که یادآوری به خود دربارۀ محدود بودن زندگی به ما کمک می‌کند ارزش‌های سطحی و بی‌معنا را رها کنیم.

چیزی فراتر از خودمان

از دید منسون تنها راه برای راحت بودن بیشتر با مرگ این است که خود را چیزی بزرگ‌تر از خود ببینید. ارزش‌هایی را برای زیستن انتخاب کنید که فراتر از علایق شما باشند، ارزش‌هایی ساده که در سخت‌ترین شرایط هم بتوان اقدامات کوچک و واقعی در جهت آنها برداشت (همان چیزی که سلیگمن به‌عنوان تعریف عملی معنای زندگی می‌گوید: از توانایی‌های خود برای خدمت به چیزهایی استفاده کنید که فراتر از شما باشند)
برای اینکه به طور کامل درک کنید مرگ تا چه حد زندگی‌مان را کنترل می‌کند می‌توانیم به کار ارنست بِکِر ( Ernest Becker ) نگاهی بیاندازیم. بِکِر دکترای مردم شناسی داشت بود؛ ، او کتاب تاثیر گذاری در مورد مرگ نوشت، کتابی با عنوان انکار مرگ ( The Denial of Death ).بِکِر در این کتاب دو ایده‌ کلی را ارائه کرد:ایده‌ اول این بود که انسان‌ها به شدت از مرگ هراس دارند. برخلاف دیگر حیوانات، انسان‌ها این قابلیت را دارند تا در مورد شرایط فرضی فکر کنند. ما می‌توانیم تصور کنیم که زندگی‌مان چطور می‌توانست باشد اگر در دانشگاه، رشته‌ دیگری را خوانده بودیم، یا مثلا به جای اینکه معلم شویم به رشته داروسازی روی می‌آوردیم. اما این توانایی برای فرضیه سازی یک نکته منفی دارد. ما می‌توانیم تصور کنیم که زندگی پس از مرگ‌مان چگونه خواهد بود. ایده دوم بِکِر این بود که :از آنجایی که می‌دانیم محکوم به مرگ هستیم، سعی می‌کنیم یک هویت ذهنی از خود درست کنیم که حتی پس از مرگ‌مان به حیات ادامه دهد. به بیان دیگر، ما زندگی فانی خود را صرف پیداکردن پروژه‌های جاودانی می‌کنیم ، یعنی چیزهایی که بعد از مرگ‌مان، میراث ما را جاودانه کنند.همین آرزو است که برخی را ترغیب می‌کند تا به دنبال شهرت باشند، درحالیکه شاید دیگران به دنبال این باشند که نشانی از خود در دین، سیاست یا تجارت باقی بگذارند.

اهمیت نه گفتن و مرز بندی ها

نتیجه آنکه اگر می‌خواهید روی چیزهایی که واقعا برای شما اهمیت دارند تمرکز کنید، پس باید بیاموزید که به دیگران «نه» بگویید. فومو (یا ترس از دست دادن) ، ما را مضطرب می‌کند، اما حقیقت این است که ما در هر صورت اکثر چیزها را از دست خواهیم داد. نمی‌توانید هم بهترین موقعیت شغلی را داشته باشد، هم با خانواده وقت زیاد بگذرانید و هم کلی وقت داشته باشید تا در یک ساحل آفتابی موج سواری کنید. مهم این است که بر روی مهم‌ترین چیزی که واقعا باعث شادی و رضایت خاطرتان می‌شود، متمرکز شوید.