من همراهتم! مقالات خوب رو در همراهتم دنبال کنید.

نوجوانی کسب ­وکار(درخواست کمک)

نوجوانی در کسب­ وکار زمانی آغاز می شود که شما احساس می کنید نیاز به کمک دارید. هر کسب­ وکاری اگر بخواهد رشد کند، باید وارد مرحله ی نوجوانی بشود و بحران در مرحله ­ی کودکی این امر را تسریع می­کند. اما سوال اینجاست که شما به عنوان متخصص به چه نوع کمکی نیاز دارید؟ جواب ساده است: کمک تخصصی! یعنی کمک فردی متخصص و باتجربه! یک فرد با تجربه در زمینه ی شغل و کسب­ وکار شما. شخصی که می داند چه طور کارهای تخصصی که شما دوست ندارید را انجام داده و به اتمام برساند. پس در این حالت، شما نخستین کارمند خود را استخدام می­کنید. در هر کسب­ وکاری لحظه ی مهمی وجود دارد که درآن صاحب کار تصمیم می­گیرد اولین کارمند خود را استخدام کند، تا کارهایی که دوست ندارد انجام دهد یا نمی داند چه طور آن­ها را انجام دهد، به او واگذار کند. پس از آن، سرانجام شما احساس رهایی و آرامش می کنید و شخصیت مدیر در شما بیدار شده است. نگرانی ها به پایان رسیده اند  و حالا شخص دیگری آن کارهای ناخوشایند را انجام می­دهد. ولی همزمان چون به مدیر بودن عادت ندارید، آزادی تازه ای که کسب کرده­ اید، شکل جدیدی به خود می­گیرد: در واقع این مدیریت به جای آنکه واگذاری اختیار جدیدی باشد بیش­تر شکل سلب مسئولیت از کارهایی را پیدا می کند، که شما دوست ندارید آن­ها را انجام دهید.

به مرور زمان، کسب­ وکار شما رو به رشد خواهد رفت و آن کارمندی که استخدام کرده بودید به افراد بیش­تری نیاز دارد و شما هم که طبق معمول سرتان بسیار شلوغ است، پس به او خواهید گفت خودش افراد مدّ نظرش را استخدام کند و او این کار را انجام خواهد داد. حالا دیگر شما رئیس شده ­اید و کارهایی را انجام می­دهید که دوست دارید. وقت بیشتری برای استراحت و خانواده خواهید گذاشت. ابتدا به نظر می­رسد همه چیز دارد عالی پیش می­رود اما ناگهان در طول سرکشی هایتان به بخش های مختلف، متوجه مشکلاتی خواهید شد: مثلاً کارمندان کارهایشان را به خوبی انجام نمی­دهند، مشتریان گاهی شاکی می­شوند و چک شما به موقع پاس نمی شود زیرا پول به موقع در حساب واریز نشده است. شما احساس می کنید هیچ کس به خوبی خودتان کارها را انجام نمی­دهد، سر کارمندان فریاد می­زنید و سعی می­کنید خودتان کارها را به آن ها بیاموزید یا شخصاً مداخله کنید.

در مرحله ی نوجوانی، این اتفاق برای اغلب مشاغل روی می­دهد و شخصی که به خاطر سلب مسئولیت، مقام مدیریت را برعهده گرفته تأثیر زیان­ باری بر روی کسب­ وکارش می­گذارد. در این زمان، استحکام روابط سست می­شود و کارمندان از دست کارفرمای خود دلخور می­شوند. آن­ها نسبت به کار دلسرد شده و بازدهی خود را از دست می­دهند در نتیجه کارها کندتر از گذشته پیش می­رود و شما به عنوان مدیر از برنامه خود عقب می­ مانید. هرچه پیش­تر می روید، بیش­تر متوجه می­شوید که هیچ­کس به اندازه ی خودتان به کار و روش انجام آن اهمیت نمی دهد و هیچ کس دوست ندارد به اندازه ی خودتان سعی و تلاش کند. قدرت تشخیص، توانایی، اشتیاق و علاقه ی هیچ کس مانند خودتان نیست و اگر قرار است تمام کارها درست و بی نقص انجام شود فقط بایستی خودتان اجرایشان کنید، در نتیجه تمام کارها را خودتان انجام خواهید داد: اینک شما به مرحله ی کودکی بازگشت کرده ­اید؛ دوره ای که شما بوده­اید و کسب ­وکارتان. این داستان اغلب برای مشاغلی که در مرحله ی نوجوانی هستند تکرار می­شود.

در واقع، مشکل مربوط به جهان پیرامون تان نیست، بلکه فقط مربوط است که شما نمی دانید آن کار را چگونه به نحو متفاوتی به انجام برسانید. پس ناامید و عاجز و درمانده می­ شوید. برای آنکه بتوانید متفاوت عمل کنید، لازم است شخصیت های درون خود (کارآفرین و مدیر) را که مدت مدیدی است در خواب به سر برده ­اند، بیدار کنید و به آن­ها کمک کنید مهارت هایی را که برای کسب ­وکارتان ضروری است توسعه دهند. متأسفانه شخصیت متخصص درون شما هیچگاه به آن­ها مجال نمی­دهد. شخصیت متخصص شما مجبور است به سرکار برود همه ی کارها را خودش انجام دهد، سرش را شلوغ کند و بدین ترتیب خودش را محدود کند به همان اقلیم آسایش خود!

اقلیم آسایش، نقطه ­ای است که در آن صاحب یک کسب ­وکار کوچک تصور می کند که کنترل امور کسب و کارش را به خوبی در دست دارد و خارج از آن ناحیه او کنترلش را از دست می­دهد.

 

اقلیم آسایش کارآفرینی

همه­ ی کسب و کارها در مرحله ی نوجوانی، اقلیم آسایش صاحبان خود را پس می­زنند. آن­جا که صاحب­ کار، احساس می کند بر همه چیز کنترل دارد و احساس امنیت می­کند، ولی بیرون از آن محیط، کنترل از دستش خارج می شود.

متخصص، مدیر و کارآفرین، هرکدام حد و مرزهای خودشان را دارند. حد و مرز متخصص با میزان کاری که او به تنهایی می تواند انجام دهد، تعیین می­شود. حد و مرز مدیر به میزان متخصص­ هایی که بر کارشان نظارت می کند و آن­ها را سامان دهی می­کند، مشخص می­شود. حد و مرز کارآفرین تابع تعداد مدیرانی است که او برای رسیدن به اهدافش به خدمت می­گیرد.

هرقدر کسب ­وکاری بیشتر رشد کند، میزان کنترل صاحب آن کسب ­وکار به روی آن، کاهش می­یابد. از این رو کسب ­وکار به جایی می­رسد که صاحب آن از روی ناامیدی تصمیم می­ گیرد برای کم کردن مسئولیت­ ها به سمت شخصیت مدیر برود و مسئولیت هایش را به شخص دیگری محوّل کند. اما آن شخص متخصص استخدام شده، نیازهای خودش را دارد: او نیازمند هدایت و راهنمایی است. او باید بداند دلیل انجام کاری که به او سپرده شده است چیست و یا دقیقاً مسئولیت چه کارهایی با اوست و باید در برابر چه کارهایی پاسخ­گو باشد و ملاک سنجش کار او چه استانداردی می­باشد. همچنین او باید بداند هدف اصلی کسب­ وکار چیست و او چه نقشی در استراتژی کلی این کسب­ وکار ایفا می­کند. او در واقع، نیاز به یک مدیر دارد.

باید بدانید که کسب ­وکار ورای اقلیم آسایش مالکش رشد خواهد کرد، ولی همچنان که در حال توسعه است به فروپاشی خود ادامه خواهد داد. در این مرحله سه راه ­حل برای تغییر مسیر خود دارد: می تواند به کودکی خود بازگردد، ورشکسته شود و یا به سختی در همان مرحله باقی بماند.

حالت اول: بازگشت به دوران کودکی (دوباره کوچک شدن)

صاحبان مشاغل کوچک، اغلب برای اینکه نمی­ توانند هرج و مرج را مدیریت و کنترل کنند، تصمیم به حذف آن ها می گیرند و تلاش می کنند از شر آن­ها خلاص شوند. برای همین به دوران کودکی، یعنی زمانی که کسب­ وکارشان کوچک بود برمی ­گردند. آن­ها فراموش می کنند این همان جایگاه ی است که کارشان را از آن آغاز کرده اند و این مسلماً زیان فراوانی برای آن­ها به دنبال دارد. 

شما در این مرحله به جایی می­ رسید که نمی توانید کارتان را هر زمان خواستید تعطیل کنید، نمی توانید محل کارتان را ترک کنید، چون جز شما چه کسی می خواهد کارها را انجام دهد. شما نمی توانید آن را بفروشید چون چه کشی حاضر است یک شغل را بخرد؟ شما احساس ناامیدی می کنید، دیگر به نظافت محل کار اهمیت نمی­دهید، دیگر به سر و وضع خود اهمیت نمی ­دهید. از دیدن مشتری خوشحال نمی­ شوید و هر روز نسبت به کار و محیط آن بی اشتیاق تر و دلسردتر خواهید شد تا جایی که تصمیم می­گیرید آن را تعطیل کنید.

حالت دوم: ورشکستگی

در مرحله ی نوجوانی، چاره ی دیگری هم وجود دارد که فشار کمتری روی صاحب کار خواهد آورد: کسب ­وکار به سرعت رشد کند و به خاطر شدت حرکتش خودش را نابود سازد! تمامی رویدادها از قبیل ناامیدی و سردرگمی، که در مرحله ی نوجوانی یک شرکت در حال توسعه اتفاق می­افتد، برای کسب­ وکاری که در حال ورشکسته شدن است تبدیل به فاجعه می شود. هرقدر کسب ­وکار بیش­تر رشد کند، هرج ومرج و آشفتگی به همان اندازه یا حتی بیش­تر از آن رشد می­کند. طوری که متخصص و کارمندانش دیگر وقت نمی­کنند به حساب دخل و خرج شان برسند و کنترل از دستشان خارج می­شود. متأسفانه زمانی که شرکتی راه میان­بر را می پیماید و به سرعت پیشرفت می کند، مسئولین دیگر فرصت نمی­کنند به کارهای مهم­تر بیندیشند اما با این وجود باز هم می توان در شرایط دشوار با نشان دادن عکس ­العمل طبیعی و مناسب، ابتکار عمل عالی و کمی خوش­ شانسی از آن شرایط به سلامت عبور کرد.

حالت سوم: بقا در مرحله ی نوجوانی

ماندن در مرحله ی نوجوانی وحشتناک­ ترین اتفاقی است که می تواند در این مرحله رخ دهد. شما به قیمت آزردن و لطمه زدن به کارمندان و مشتریان، بد و بیراه به گفتن به خانواده  و دوستان موفق خواهید شد در همان مرحله ای که هستید باقی بمانید، زیرا فکر می­کنید ماندن در این مرحله از هرچیزی مهم تر است. تصور می کنید این تنها راه موجود است: همیشه به سرکار رفته و مرتب آن­جا حضور داشته باشید. در این وضعیت بقا، تمام انرژی و وقت شما صرف سرپا نگه داشتن کسب­ وکارتان خواهد شد و شما همه چیز را فدا خواهید کرد که مبادا آن را از دست بدهید. گویا همواره در حال نبرد هستید تا شغل تان را حفظ کنید اما هیچ­وقت خودتان تغییر نمی­کنید. در نهایت شما به جای کسب ­وکارتان متلاشی می­شوید و در آخر نتیجه ای حاصل نخواهد شد؛ کاری از شما برنمی­ آید جز آنکه با واقعیت رو­به­ رو شوید: چیزی باید تغییر کند و آن چیز شمایید!

این که یک کسب­ وکار چقدر کوچک است مهم نیست. مهم آن است که این کسب­ وکار کوچک به طور طبیعی تا چه اندازه می تواند بزرگ شود، زیرا براساس اندازه و وسعتی که شما برای کارتان متصور هستید، هرنوع محدودیتی که روی رشد و توسعه آن تأثیر داشته باشد، غیرطبیعی است. اگر محدودیتی هم وجود داشته باشد، به احتمال زیاد مربوط به خود شماست: عدم مهارت، دانش، تجربه و مهم­تر از همه شور و اشتیاق شما برای رشد طبیعی یک کسب ­وکار سالم و فوق ­العاده وسیع و موفق این محدودیت­ ها را بوجود آورده است.

کوچک شدن یا کوچک ماندن، نه یک عمل تعمدی بلکه یک واکنش با ریشه ی ترس و وحشت است. این ترس حاصل رشد غیرقابل کنترل و غیرمنتظره است. در صورتی که اگر صاحب­ کار موازانه ­ای را برای این رشد ایجاد می­کرد، این رشد قابل پیش ­بینی بود و ایجاد ترس نمی­ کرد.

برای آنکه کسب ­وکارتان به طور طبیعی رشد کند باید زمینه ی رشد آن را فراهم آورید و این کار نیازمند اتخاذ تصمیم و عزم راسخ برای رسیدن به رویاهایتان است. تصمیمی که نه از روی احساسات بلکه از طریق کسب مهارت ­ها، شناخت، شعور عاطفی و خردی نو گرفته می شود. زمانی که در مرحله ی نوجوانی دچار هرج ­ومرج می شوید، اگر از شور و اشتیاق کافی و عزمی جزم برای رسیدن به رویاهایتان برخوردار باشید، این بی­ نظمی برای شما تبدیل به فرصتی می­شود که مس درون خود را به طلا تبدیل کنید. اگر جرأت مقابله با آن ها را نداشته باشید، به اقلیم آسایش خود خواهید خزید و شاید تنها منتظر اتفاقات مثبت بمانید.

به طور خلاصه، کسب­ وکارهایی که دوباره کوچک می شوند، می­ میرند و خیلی راحت از درون متلاشی می­شوند. صاحبان آن ها از انجام هرگونه تدبیری عاجز خواهند بود و سرمایه و زندگی صاحب­ کار و کارمندانش از بین خواهد رفت. فاجعه این­جاست که این اتفاقات قابل پیش گیری ­اند: اگر در همان ابتدا که متخصصِ مبتلا به شوک کارآفرینی تصمیم به راه اندازی کسب­ وکار گرفته بود، با دید وسیع ­تری به آن نگاه می کرد و تمام احتمالات را مورد بررسی قرار می داد، دچار چنین مصیبتی نمی­شد.

میزان رشد و توسعه ی هر کسب­ وکار بسته به صاحب آن است. اینکه تا چه اندازه شیوه ­های مؤثر اجرای یک کسب­ وکار را فرا بگیرد و به کار بندد، هدف خود را چگونه تعیین کند و چقدر در راه رسیدن به آن تلاش کند و یا بخواهد کسب و کارش جایگاه والایی در بازار به دست آورد.

بسیار مهم است از روی برنامه عمل کنید و بعضی چیزها را پیش­ بینی نمایید. همچنین آنچه را فکر می کنید در آینده اتفاق خواهد افتاد برای خود و کارمندان تان با صراحت بیان کنید. منظور از صراحت بیان یعنی نوشتن بر روی کاغذ به طور واضح و شفاف، طوری که دیگران بتوانند به راحتی ببینند و بفهمند. داشتن برنامه لازم است، زیرا برنامه تعهدی برای شما به وجود می­ آورد که وادارتان می­کند  به آن عمل کنید و در حین عمل به آن رفته ­رفته برنامه شما تبدیل به واقعیت می­شود.جالب است که دنیای پیرامون هم با آن هماهنگ خواهد شد و به اجرای برنامه ی شما یاری خواهد رساند. زمانی که دو واقعیت بیرون و درون در هم ادغام شود، واقعیت جدید به نام واقعیت شما را می سازند  که همان ابداع بی نظیر خودتان است. واقعیت شما از هماهنگی و تلفیق ذهن، قلب و کسب و کار شما با دنیای بیرون ساخته می شود و این ترکیب باعث می­شود کسب­ وکار شما وارد مرحله ی بلوغ بشود.

کسب و کار بالغ منحصر به خودتان است، چشم ­انداز آن گسترده است و بر اساس دیدگاه کارآفرین و از منظری هوشمندانه  پایه ریزی شده است. در مرحله ی بلوغ ما شاهد به واقعیت پیوستن آرمان و هدفی هستیم که تمام برنامه ریزی­ های ما از ابتدا مطابق با آن صورت گرفته و به آن­ها عمل شده است.

 مقاله های مرتبط:
کودکی کسب و کار
بلوغ کسب وکار
منبع:افسانه کارآفرینی نوشته مایکل گربر