بیشتر مردم بر این موضوع توافق دارند که ظهور کارآفرینان مدرن بخش اصلی تغییر شکل اقتصادی بزرگی است که به فرآیند صنعتی شدن معروف است. کارآفرینی اکنون به حرفهای دائمی تبدیل شده است. بازرگانی که در روزهای پیش از صنعتی شدن، ثروت زیادی را روی هم انباشته است ممکن است به شدت به وداع با فعالیت بازرگانی خود و تملک زمین و ارتقای رتبهی خود در دستهی مالکان ترغیب شده باشد. کارآفرینان با استفاده از سرمایه، نیروی کار را برای تولید کالاهای صنعتی استخدام میکنند اما این خود معادل صنعتیسازی نیروی کار است. اینها همان شرایطی هستند که هر تعریف منطقی از صنعتی شدن در بردارد. اما آنچه ما در مورد آن سخن میگوییم تعریف یا توصیف صنعتی شدن نیست بلکه یک فرآیند تاریخی کم و بیش طولانی است که در جریان آن پیشنیازهای جدید کارآفرینی پدید میآیند.
یک نظریهی جامع در مورد پیدایش کارآفرینی مدرن وجود دارد که عوامل اجتماعی و روانشناختی را در هم میآمیزد و میکوشد پیش نیازهای ضروری را در یک طرح تاریخی بزرگ که دربردارندهی قرون بسیار است ایجاد کند. کارآفرینی مدرن مستلزم جایگزینی «شخصیت قدرتگرای جامعهی سنتی» به «شخصیت نوآورانهی جامعهی مدرن» است. در هر دو مورد گفته میشود که این شخصیت نتیجهی روشهای تربیت فرزند در چهار یا پنج سال بعد از تولد است. علاوه بر آن ادعا میشود که تغییر زمانی پدید میآید که طبقهی بالا تا حدودی احترام پایگاهی را از مردم عادی قطع میکند. در نتیجه از این طریق جامعهی سنتی در هم میریزد و مردم عادی صدها سال در گوشهنشینی باقی میمانند. در طول این مدت رابطهی والد- فرزندی با تغییرات زیادی روبرو میشود و شیوههای تربیت فرزند اساساً تغییر مییابد، به طوری که سرانجام شخصیتهای کارآفرین نوآوری از دامان جامعه سر برمیآورند و رشد اقتصادی مدرن میتواند آغاز شود. پس در واقع این تصور که در کشورهایی که در آن ریشههای تاریخی کارآفرینی ِ مدرن ضعیف بوده یا حتی وجود نداشته است هیچ توسعهی صنعتی نمیتواند به وقوع بپیوندد، نادرست است. هر چند که صنعتی شدن ِ رایگان وجود ندارد و یک فرآیند پرهزینه بوده و خواهد ماند.
شرایط ساختاری، جمعی و اجتماعی برای نوآوری:
نوآوری مانند گل از بذرهای کوچک آغاز میشود و باید آنها را به دقت پروراند تا شکوفا شوند، سپس آنها را به جای دیگری منتقل کرد تا پراکنده شوند. برخی شرایط نیز مانند خاک، هوا، کود و ترکیب باغ موجب به عمل آمدن گلهای بیشتر میشود. با این همه چهار وظیفهی اصلی نوآوری به شرح زیر است:
1-تولید ایده 2-ائتلاف سازی 3- واقعگرایی آرمانی 4-انتقال یا اشاعه
نوآوری همچنین به شکل فنی یا اجرایی، چه در محصولات و یا فرآیند و نظام آن، چهار ویژگی مشخص دارد:
-
فرآیند نوآوری نامشخص است و حتی ممکن است هیچ سابقه یا تجربهای برای هدف نوآوری وجود نداشته باشد.
-
فرآیند نوآوری مبتنی بر دانش است و خود نیز دانش را بازتولید میکند.
-
نوآوری بحثبرانگیز است و همیشه در حال ارائهی روشهای جایگزین و رقابت با محصولات و نظامات پیشین است.
-
فرآیند نوآوری از مرزها عبور میکند.
یک مطالعهی ملی نشان میدهد که ریشهی سه چهارم از نوآوریهای مجموعهای مشتمل بر 500 نوآوری مهم صنعتی، پیشنهادهای مشتریان و حتی برخی ابداعات خود آنها بوده است. در نتیجه شرکتهای بزرگ همیشه در جستجوی پرتوقع ترین مصرفکنندگان خود هستند و برآنان متمرکز میشوند نه مشتریانی که به راحتی راضی میشوند.
تراکم ارتباط:
نمونهی نظامهای«ارتباط باز» در شرکتهای نوآور، بر دستیابی میان بخشها تاکید میکند. سیاست «درهای باز» بدین معناست که افراد در همهی سطوح میتوانند به شکل نظری به یکدیگر جهت پرسش و یا حتا انتقاد دسترسی داشته باشند. ارتباط باز به عنوان یک نقش مهم برای نوآور احتمالی عمل میکند.
پیوستگی:
گاهی از منظر پروژه دلایل خوبی وجود دارد که افراد کار را ترک کنند. اما هر فقدان و جایگزینی میتواند موفقیت فرآیند نوآوری را به سه شیوهی متفاوت به مخاطره بیاندازد:
-
هر فردی که از گروه بیرون می رود با خود اطلاعاتی را نیز با خود بیرون میبردکه هنوز کامل و یکدست نشدهاند و اینها در واقع رازهای پروژهی نوآوری است.
-
هر فردی که وارد گروه میشود بخشی از فعالیتهای گروه باید به آموزش او اختصاص یابد و این وقتگیر و هزینه بر است.
-
هر رییسی به معنای شروعی تازه است و از اطلاعات قبلی نمی خواهد استفاده کند.
نوآوری در شرکتهای کوچک و بزرگ:
یکی از مختصات شرکتهای بزرگ، پیچیدهتر بودن آنهاست. آنها صرفاً نمونههای بزرگشدهی شرکتهای کوچک نیستند. حتی اگر فعایتهای اضافه شده ماهیتاً شبیه فعالیتهای اولیه باشند تغییرات تصادفی، فعالیتهای همپایه را سودآورتر ساخته اند. پیپیدگی در این شرکتها مستلزم عملکردهای کنترل اضافی در سطح مرکزی است.
یک شرکت بزرگ خیلی بیشتر از یک شرکت کوچک آمادهی تامین هزینههای زیاد نیست. شرکت بزرگ منابع بیشتری دارد، اما نیازهای آن نیز بیشتر است. از این رو شرکت بزرگ در تامین مالی هزینههای بالای مورد نظر برای توسعه نسبتبه شرکت کوچک مستعدتر نیست. اما دو دلیل وجود دارد تا ثابت کند چرا انتظار داریم توانایی تامین هزینهی شرکتهای بزرگ، بیشتر از حد متناسب با اندازهی آنها رشد یابد:
-
شرکتهای بزرگ بدون توجه به پروژههای خاص، به بازار سرمایهی خارجی بیش از حد دسترسی دارند.
-
اگر نیاز احتمالی به هزینههای توسعه وجود داشته باشد، این نیاز از لحاظ آماری پایدارتر خواهد بود.
ارسال پاسخ