زبان بدن سازمان(Organizaitional body language) :
زبان بدن سازمان مفهومی است که میتواند نظم، بی نظمی، اقتدار آشفتگی، حاکمیت منطق یا حاکمیت احساس را در کنار قالبهای ذهنی که بر سازمان حاکم است به راحتی نشان دهد. توجه به لایههای نا آشکار سازمان، توجه به دردهای عاطفی و احساسی است که در طول زمان به افراد وارد شده و انگیزههای آنها را به شدت تحت تاثیر قرار داده است. دردهای سازمان به دلیل جراحتی است که بر پیکرهی عاطفی سازمان به وجود آمده و سازمان را از درون حساس، آشفته و یا بیمار کرده است.
زندگی در چنین سازمانی منجر به احساس ترس میشود. میتوان انواع ترسها را در یک سازمان از یکدیگر تفکیک کرد. اولین نوع، ترسهای جهتگیری شده به سمت خود(افراد) است. ترس از تنها شدن در سازمان و رویارویی با موقعیتهایی که فرد توانایی مقابله با آن را ندارد. دومین نوع ترسها، ترسهای معطوف به خود در ارتباط با دیگران است. ترس از طرد شدن توسط گروه یا همکاران و یا ترس از کنترل شدن توسط آنان. سومین نوع ترسها را میتوان ترسهای معطوف یه شرایط دانست. ترس از وقوع شرایط و حوادث ناخواسته و بروز مشکلات و شرایطی که مطابق میل و انتظار افراد سازمان به وقوع نمیپیوندد. آخرین نوع ترسها، ترسهای معطوف به زندگی کاری است. ترس از کار در سازمانی که روشهای عادلانه نداشته و یا ترس از بی معنایی و یا بی هدفی در کار، عمدهترین نوع از این گونه ترسهاست.
با گسترده شدن مفهوم سازمانها، سازمان به عنوان سیستم باز در نظر گرفته شدو به یک موجود زنده که دارای سیستم هماهنگ است تشبیه شد. وقتی سازمانها به عنوان موجود زنده که دارای هویت مستقل از اعضای خود هستند تصور شد، سیر تفکر جدید به سمت و سویی رفت که این شخصیت و هویت میتواند دارای «سلامتی سازمانی» و یا «بیماری سازمانی» باشد. کتز دووریس و میلر(Kets de vries and miller) در سال 1984 برای اولین بار از واژهی نوروتیک(Neurotic) یا روانرنجورانه برای توصیف سازمانهایی که دچار اختلال عملکردی و بهرهوری پایین بودند، استفاده کردند.
سازمانهای بیمار:
-
سازمان بدبین: این سازمانها بیشتر بر تاکتیک ترس سرمایهگذاری کردهاند و بدون وقفه کارکنان را برای نشانههایی از بی وفایی، حمله و دشمنی واقعی یا خیالی کنترل میکنند.
-
سازمان وسواسی: در این سازمانها وجود سلسله مراتب زیاد و توجه به جزییات، افراد را از فضای خلاقانه و حرکت به سوی رفتارهای جدید باز میدارد و آنان را به نوعی دچار سرخوردگی میکند. حرکت کند، توجه زیاد به جزییات و رشد بی رویهی بروکراسی باعث میشود افراد دچار افسردگی و احساسات منفی شوند.
-
سازمان نمایشی: این سازمانها بیش فعال، تکانهای، مخاطرهجو و به شکل خطرناکی بی پروا هستند. استراتژی ها در این سازمانها، تابعی از نیاز خودشیفتگی مدیر ارشد، میل او به جلب توجه و خودنمایی است
-
سازمان افسرده: در این سازمانها، احساس گناه و بی ارزشی، خودملامت گری و بی کفایتی به عنوان سمبلهای پنهان روانشناختی در فرهنگ و فضای آن، خود را نشان میدهد.
-
سازمان اسکیزویید: مانند سازمانهای افسرده دارای یک خلاء مدیریتی هستند. مدیریت در این سازمانها از تعاملات جلوگیری مینماید و دچار ترس از مشارکت است.
ارسال پاسخ