من(Ego):
مهمترین نهاد و بخش روان که همان «من»ِ آدمی به شمار میآید.
«من»ِ شما در واقع همان چیزی است که شما را از جسمتان جدا میکند. «من» احساس شما نسبت به شعور و حافظه است و کمکتان میکند تا افکارتان را سازماندهی کنید و نسبت به دنیای اطرافتان احساس داشته باشید. آنهایی که به سطوح بالای مادی و معنوی دست یافتهاند، «من»ِ قدرتمند داشتهاند. همهی ما افرادی را میشناسیم که احساس خودبزرگبینی دارند؛ اما آن احساس بیانگر «من» نیست.
سادهترین راه شناخت «من»، اشتیاق برای کنترل دیگران است. زمانی که علاقهای شدید به کنترل دیگران دارید، به حتم این نشانهای از «من» ناسالم است. همچنین وقتی شخصی را ببینید که همیشه دربارهی این که چقدر بزرگ و جذاب است صحبت میکند، به این معناست که «من» ِاو از کنترل خارج شده است. و این به خاطر این نیست که آنها از خود راضی یا دارای اعتماد به نفس هستند، چرا که در اصل خلاف این موضوع صادق است.
افرادی که «من» قوی و متعادل دارند، میخواهند که بهترین باشند. آنها هیچگاه تملق نمیکنند و در جستجوی تایید دیگران نیز نیستند. به همین خاطر است که افراد با «من» قوی معمولاً منتقدان سفت و سخت خود هستند وتجرک و اشتیاق آنها درونی و بسیار بالا است.
انجام کاری بزرگ به «من» قدرتمند نیاز دارد. نکته اصلی، کنترل من است، به جای اینکه «من» شما را کنترل کند. وقتی بر «من» خود مسلط شوید این بخش از روانتان میتواند در رسیدن به هدفی که در زندگی دارید، نقشی مهم داشته باشد و به شما کمک کند به دستاوردهای بزرگی برسید.
مایک کرزیزسکی مربی تیم بسکتبال المپیکی آمریکا در جواب سوالی که از او پرسیده بودند که چگونه بازیکنان سوپراستار را مجبور کرده بود تا «من»هایشان را مهار کنند، چنین پاسخ داده بود: « انتظار نداشتم یا نمیخواستم بازیکنانم «من»های خود را مهار کنند، بلکه از آنها خواستم «من»های شخصی خود را به «من» جمعی تبدیل کنند.»
«من» برای رسیدن به خوبی
این علامت، بیماری جامعه امروز است که افراد زیادی فقط میخواهند معروف باشند. این مسئله باعث بدنامی میشود و یک آدم شیاد میتواند از آن به خاطر مقدار مشخصی پول سوءاستفاده کند. این هرگز آن موفقیت طولانی را که ما در اینجا مطرح میکنیم، به وجود نمیآورد. موفقیتهای طولانی هرگز نمیتوانند با سوء استفاده از مردم یا غارت منابع به دست آیند. موفقیت دراز مدت زمانی به وقوع میپیوندد که سناریوهای پیروزی/پیروزی را به وجود آورد که به نفع طرفین میباشد. برای رسیدن به «من»ِ سالم 6 مرحله وجود دارد:
مرحله یکم: من خود را به سوی هدف بالاتر هدایت کنید
وقتی برای یک هدف بالاتر کار میکنید، آگاهی خود و اطرافیانتان را بالا میبرید. شما افراد را به خود جلب میکنید و آنها میتوانند شما را تقویت کنند و به پیش ببرند. وقتی در امتداد مسیرتان حرکت میکنید، هدف شما به سمت حیطههای بالاتر حرکت میکند.
مرحله دوم: هدف خود را با هیجان انجام دهید
وقتی هدفی درست دارید، نسبت به آن احساساتی میشوید. شما میخواهید ببینید که آن هدف تحقق مییابد یا خیر و ضمیر ناخودآگاهتان شما را به سمت آن میکشد.
مرحله سوم: به طور انتقادی و آگاهانه فکر کنید
تعداد افرادی که از تفکر انتقادی استفاده میکنند بسیار کم است. در برابر انتقادات حالت دافعه نگیرید و به جای آن از تفکر انتقادی استفاده کنید و برای پیشرفت، مانند یک بازی شطرنج عمل کنید.
مرحله چهارم: پیوسته کار کنید
افراد موفق هر روز یک قدم به رویایشان نزدیکتر میشوند و هر روز در حال فعالیت هستند.؛ حتی وقتی که چنین احساسی ندارند(یعنی رویایی ندارند.) این کار به پیشرفتهای منظمی میانجامد که به سمت هدف دلگرمتان میکند.
مرحله پنجم: منِ خود را با حویشتنداری هدایت کنید.
اغلب افراد از نظم متنفرند، چون نظم باعث آزادی آنها میشود! آنها کارهایی را که بهتر انجام میدهند، مدیریت میکنند و اختلاف بین فعالیتهای دلخوشکنک و موثر را یادگرفتهاند. آنها خویشتنداری را تمرین میکنند و توجه خود را به فعالیتهای مفید معطوف میسازند. برای دستیابی به موفقیت بالا، عادات زیادی را باید از زندگیتان حذف کنید. شما با برخی عادتهای نادرست و جواسپرتیها، اهدافی را که دوست دارید به آن برسید، از دست میدهید.
مرحله ششم: یک گروه پشتیبان تشکیل دهید
شما به افرادی نیاز دارید که دوستتان دارند و خود شما را میخواهند؛ بیشترین خوبی را برای شما میخواهند و مهمتر از همه اینکه به شما میگویند چه موقع حرکت کنید. این بدان معنی است که میتوانید با کمک مردم کارهایتان را کنترل کنید و میدانید آنها حقیقت را به شما میگویند. پس تشکیل یک گروه پشتیبان برای شما ضروری است.
نقش «من» در نشان دادن خوشبختی
مهار ِمن ِخود برای ایجاد موفقیت، روند مرتبط کردن ضمیر خودآگاه با ضمیر ناخودآگاه است. ممکن است ذهن خودآکاه شما مدام بگوید:« من میخواهم میلیونر بشوم»؛ اما ذهن ناخودآگاه شما معتقد باشد که پول بد است یا ثروتمندان، بد هستند. وقتی این اختلافات رخ میدهد، ذهن ناخودآگاه همیشه برنده است و باعث میشود به موفقیت دلخواه خود دست نیابید.
برای به وجود آوردن منِ سالم، بایستی افکار خودآگاه و ناخودآگاه شما مطابق با هم باشد. بدین منظور، بهتر است بدانید چگونه این تطابق را ایجاد کنید. پس این روند را مهندسی معکوس کنید. اگر چیزهایی دربارهی موفقیت یادگرفتهاید، این روند متشکل از چهار حقیقت خیلی ساده اما بسیار مهم است:
-
واقعیت زندگی کنونی شما ، نتیجهی اقدامات روزمرهای است که برای رسیدن به این نقطه انجام دادهاید.
-
عادتهای شما با ذهن ناخودآگاهتان بر مبنای دیدی که از خود دارید شکل میگیرد.
-
دید شما نتیجهی عقاید اصلی و بنیادی است.
-
عقاید اصلی و بنیادی شما، نتیجهی برنامهریزیتان است.
بخش واقعاً ترسناک: اغلب عقاید اصلی و بنیادین شما درباره خوشبختی، قبل از رسیدن به ده سالگی تعیین شده است. به عنوان مثال ممکن است اغلب درباره پول، بر اساس یک خاطرهی ناخوشایند، دیدگاهی منفی پیدا کنید. پس میپندارید پول بد است، ثروتمندان بد هستند، شما روحتان را به پول میفروشید و فقیر بودن بیانگر حالاتی معنوی است!
بنابراین ناخودآگاه، اقدامات شما را تغییر میدهد و موفقیتتان را خراب میکند. برای موفق شدن از انتها شروع کنید و به عقب برگردید. شما ابتدا بایستی کنترل سیگنالی را که در معرض آن قرار گرفتهاید در دست بگیرید. این به معنی محدود کردن فیلمها، برنامهها و حتی افراد اطرافتان است. این بدان معنی است که وقتی میدانید سیگنال منفی را دریافت میکنید، به طور آگاهانه برای برنامهنویسی مثبت، برنامهریزی معکوس میکنید.
متعادل بودن
من ِ متعادل با تعاریف یا مخالفتها از موقعیت خارج نمیشود. هیچیک از طرفین بیش از اندازه بر شما تاثیر ندارند. وقتی شخصی از شما تعریف میکند، حرفهای او را بپذیرید و از او تشکر کنید. در صورت انتقاد و مخالفت هم، میبایست منبع و انگیزه را بررسی کنید و در صورت لزوم به گروه پشتیبان خود مراجعه کرده و در هر دو حالت به سمت هدف خود حرکت کنید.
بدبین نباشید. افراد بدبین، جذب موفقیت نمیشوند. شکاک باشید. افراد شکاک فرصتهایی را میشناسند که دیگران از دست میدهند. بنابراین سیگنالهای دریافت شده از خانواده و دوستانتان را تحلیل کنید.
ارسال پاسخ