تحقق رویاهای تجاری
هر مبحثی در زندگی با دو قدم ساده حل میشود: رویا به اضافهی حرکت. سنتی نادرست زندگی اکثر ما را تحت تاثیر خود قرار داده است:«نابرده رنج گنج میسر نمیشود». گویی این یک قانون ازلی است که همه به مدت 40 سال به سختی کار کنند و سپس بازنشسته شوند. اما چه میشود اگر بتوان با رویای خود جلو رفت و همزمان با آن تفریح هم کرد؟
دانی دویچ که خود در جوانی سکان شرکت تبلیغاتی پدرش را بر عهده گرفته بود و با ایدههای جدید آن را به یک شرکت 300 میلیون دلاری تبدیل کرده بود، پس از سالها موفقیت در این کار، برنامهای تلویزیونی تحت عنوان «فکر بزرگ» ترتیب داد تا به معرفی افراد موفقی بپردازد که در مسیر رویاهای خود، کسبوکارهای میلیون دلاری را راهاندازی کرده بودند. او بر این باور است که برای راهاندازی یک شرکت موفق نه به کارخانهای نیاز دارید و نه حتی یک دفتر کاری؛ بلکه گاهی در آشپزخانه یا پارکینگ خانهی خود و یا با طراحی یک سایت اینترنتی میتوان رویاهای خود را پیگرفت. فقط مهمترین چیزی که در این راه به آن نیاز دارید، داشتن یک «فکر بزرگ» است که بتوان روی آن حساب باز کرد.
باتجربه یا بیتجربه؟ مسئله این است
بیشتر افراد دلیل پیش نرفتن به سمت رویاهای خود را نداشتن تجربه در آن کارها میدانند. اما خبر خوب این است که اگر به موانع پیش روی خود کمتر آگاه باشید، احتمالاً بیپرواتر جلو خواهید رفت و به محض بروز مشکلات، راههای خلاقانهای برای مقابله با آنها پیدا میکنید. برخی اوقات داشتن تجربه شما را وادار میکند با همان تفکر سنتی قبلی به مدیریت یک مجموعه بپردازید و به همین دلیل امکان تجربههای جدیدتر را در شما از بین میبرد. نکتهی مهم دیگر این است که وقتی نوپا و کمتجربه هستید، افراد بیشتری برای موفقیتتان به کمک شما خواهند آمد. مهمترین مسئله در مورد بیتجربهگی این است که شما باید تشنهی یادگیری و رشد باشید.
تفکر سنتی بر این باور است که جوانان باید سختی بکشند و به سهمی ناچیز از دنیا قانع باشند. اما این مستلزم این است که برای دیگران کار کنیم و آنها را ثروتمند کنیم. اگر چنین باوری را نمیپسندید و میخواهید خود را ثروتمند کنید، راه کارافرینی را در پیش بگیرید خود کارفرمای خود شوید. برای این کار میبایست این وِیژگیها را در خود پیدا کنید:
-
اشتیاقی سوزان برای تجربهی یک کار متفاوت را داشته باشید.
-
ماجراجو باشید و چیزی را که در هیچجایی از جهان جز در ذهن شما وجود ندارد، معرفی کنید.
-
اطمینانی قوی نسبت به خود و شکیبایی درونیتان داشته باشید.
-
قدرت جمعآوری و برانگیختن گروه مناسب را داشته باشید و بصیرت شخصی خود را در میان دیگران توزیع کنید.
هنرِ لذت بردن
هیچکس کار را به معاشقه ترجیح نمیدهد، مگر آنکه کارش معادل عشقورزی باشد. جودی دیویس(judy davis) در چهل و دو سالگی مثل یک دختر نوجوان تصمیم گرفت تا علایقش را در موسیقی دنبال کند. او ابتدا در ساعات نهارش در محل کار به یادگیری گیتار پرداخت و سپس با کمک چند مادر خانهدار دیگر که هیچ تجربهای در موسیقی نداشتند، گروهی تشکیل داد و به مرور آلبومهایشان را به بازار فرستادند. یا استفن پاستیس(Stephan pastis) که سالها به عنوان یک وکیل کار میکرد اما رویای واقعیاش کشیدن کاریکاتور بود. او توانست با فرستادن طراحیهایش به نشریات مختلف در نهایت خود را به عنوان یک کاریکاتوریست به جامعه بشناساند. او معتقد است:«بدترین روز من به عنوان یک کاریکاتوریست، بهتر از زیباترین روزم به عنوان یک وکیل است.»
برای اینکه بتوانید در جهت رویاهایتان قدم بردارید، این قدمها را بردارید:
قدم اول: از زندگی فعلیتان عکس بگیرید و به آن از یک تا صد نمره بدهید.
قدم دوم: تصویری از زندگی بهتری که میتوانید داشته باشید، ترسیم کنید.
قدم سوم: علایق و کارهایی که دوست دارید انجام دهید را در فهرستی تهیه کنید.
قدم چهارم: فهرستی از نقاط قوت و تواناییها و تجربههایی که میتوانید به آنها تکیه کنید، تهیه کنید.
قدم پنجم: بهترین نوع کارکردن و داد و ستد را برای خود پیدا کنید.
قدم ششم: ارزشها و رسالت شخصی خود را در بیانیهای بنویسید. برای نوشتن آن به تمام چیزهایی که در مورد خود کشف کردهاید، توجه کنید.
با فکرت دنیا را عوض کن
اگر فکری در سر دارید که فکر میکنید دنیا به آن نیاز دارد ابتدا از دنیای رویای خود کمی فاصله بگیرید و سعی کنید بفهمید آیا میتوان در دنیای تجارت از آن موفقیتی کسب کرد. سرمایهگذاران موفق برای پی بردن به ارزش یک محصول بر چهار سوال تمرکز میکنند:
-
آیا این محصول نامی یک میلیون دلاری دارد؟ یادتان باشد اگر محصولی عالی ارائه کردهاید، یک نام نامناسب نمیتواند آن را در هم بشکند؛ و اگر محصولی نامرغوب دارید، یک نام عالی هم نمیتواند آن را ارتقا ببخشد.
-
آیا بستهبندی میلیون دلاری دارد؟ بسته بندی شما کارت دعوت شما و نمایندهی زندهی محصول شماست.
-
آیا قیمت آن مناسب یک محصول میلیون دلاری است؟ بزرگترین اشتباهی که بسیاری از افراد مرتکب میشوند، قیمتگذاری ارزان است. وقتی قیمتی را تعیین کردید، بالا بردن آن بسیار دشوار است.
-
آیا بازاری یک میلیون دلاری دارد؟ دچار این اشتباه نشوید که بخواهید تمام سلایق و افراد را به خود جلب کنید. راز موفقیت تجار بزرگ، تواناییشان در هدف قرار دادن یک گروه خاص است.
ابتکار و نوآوری مهمترین چیزی است که باید بخواهید. مهم نیست که چه میکنید، اگر نمیتوانید صادقانه بگویید که چیزی تازه و متفاوت به بازار میفرستید ـ چیزی که به ارزشها میافزاید ـ پس فایدهاش چیست؟ برای داشتن ابتکار باید این 4 ویژگی را داشته باشید:
-
به مفاهیم تازهای بیندیشید. به عنوان مثال آگلی تلنت انوای(ugly talent NY) آژانسی بود که برای اولین بار مدلهای خود را نه در افراد بلند قد و لاغر و زیبا بلکه در افراد زشت! پیدا میکرد.
-
نوآوران اهمیتی به این موضوع نمیدهند که قبلاً کسی درصدد کار آنان برنیامده است. در واقع از این نکته لذت میبرند. یادتان باشد افراد تنها به این دلیل به سراغ فکر شما نرفتهاند، زیرا تصمیمی برای انجام دادن آن نگرفتهاند، نه اینکه فکر شما قابل انجام نبوده است.
-
در هر زمینهای فضایی برای نوآوری وجود دارد. گاهی با یک چرخش منحصر به فرد در مفهومی که هماکنون وجود دارد، میتوانید کسبوکار جدیدی خلق کنید.
-
نوآوران مثل کودکان روزی صدها بار واژهی «چرا» را به کار میگیرند. آنان درستی هیچ فرضیهای را باور ندارند و با سنتهای معمول میجنگند.
چرا شما نه؟
موفقترین افراد دنیا خود را سزاوار هر کاری که بخواهند میدانند. آنان نمیگویند: «میخواهم یک کتاب داستان بنویسم.» بلکه میگویند: «میخواهم بزرگترین کتاب داستان جهان را بنویسم.» بنیانگذار رستورانهای دهمیلیارد دلاری زنجیرهای سابوِی(Subway) نمونهبارزی از کسی است که با شجاعت به دل خطر رفتهاست. فرد دیلوکا (Fred Deluca) در سال 1965 جوانی بود که میخواست برای رفتن به دانشگاه پولی جمع کند. به پیشنهاد یک دوست و با 1000 دلار یک ساندویچی باز کرد و با اینکه در روز اول فروش چشمگیری داشت، اما به مرور دچار افت فروش شد. او دست به کار عجیبی زد و مغازهی دوم را گشود تا این فکر را در ذهن مردم القا کند که تجارت موفقی دارد. اما همچنان به زور میتوانست خرج خودش را در بیاورد. او سیاست افزایش شعبه را با این وجود ادامه داد و تا اینکه با افتتاح پنجمین شعبه، کم کم به فروش بالا دست یافت. اکنون او حدود 29000 شعبه در سراسر دنیا دارد.
بیشتر اوقات یک پاسخ منفی از طرف سرمایهگذاران و یا مشتریان، چنان ما را دلسرد میکند که بیخیال ادامهی مبارزه میشویم. اما شما با این چهار روش میتوانید از پاسخهای منفی به نفع خودتان بهره ببرید:
-
هر «نه» را یک آغاز بدانید، نه یک پایان. کمتر کسی به شما میگوید که دیگر اینجا نیایید. شما میتوانید به او بگویید:«ایا میتوانم از پیشرفتهای آیندهام شما را مطلع کنم؟» با این کار تماستان را با افراد قطع نخواهید کرد.
-
عمق هر پاسخ «نه» را بکاوید. به جای به همکوبیدن در، تا آنجا که به شما اجازه میدهند، در جایگاهتان باقی بمانید و به قول معروف مخشان را بزنید.
-
یک «نه» را جهانی نکنید. اگر پاسخ منفی شنیدهاید، احتمالاً هنوز فرد مناسب را پیدا نکردهاید. پیش از ترک جلسه از فردی که جواب منفی شنیدهاید بپرسید آیا فرد دیگری میشناسد که به محصول یا خدمات شما علاقمند باشد.
-
دفعهی بعد پاسخ مثبت بگیرید. گاهی میتوان سالها و سالها برگشت و بر یک در کوبید تا جواب مثبت بگیرید.
ارسال پاسخ