اکنون به مقایسه ی سیستم مدیریت سنتی و سیستم کارآفرینی سازمانی از نظر 11 ویژگی می پردازیم:
-
انگیزه های اولیه: در مدیریت سنتی پیشرفت، پاداش های سنتی که غالباً مادی است و دستیابی به قدرت، انگیزه ی اصلی را تشکیل میدهد در حالی که در کارآفرینی سازمانی، خواستار آزادی و دسترسی به منابع شرکت است، هدف گرا و خودجوش است، اما به پاداش ها و شناخت سازمانی هم به خوبی پاسخ میدهد.
-
زمان گرایی: در مدیریت سنتی سهمیه ها و بودجه ها، افق برنامه ریزی های هفتگی،ماهیانه، فصلی، سالانه، انتقال و پیشرفت را تعیین میکند. در کارآفرینی سازمانی اهداف نهایی سه تا پنج ساله بر پایه ی نوع معاملات است و رعایت جدول زمانی ضرورت دارد.
-
گرایش در کار: در مدیریت سنتی کار تفویض و بیشتر انرژی صرف سرپرستی و بررسی گزارش ها میشود. در کارآفرینی سازمانی مشغولیت زیاد است، تفویض کار الگوی خود را دارد و در زمان لازم برای انجام کاری، آن کار انجام میشود.
-
مهارت ها: در مدیریت سنتی، بیشتر کارکنان و مدیران در رشته های تجاری، استفاده از ابزارهای تحلیل انتزاعی، مدیریت افراد و مهارت های سیاسی تحصیل کرده اند. در کارآفرینی سازمانی افراد از امور تجاری آگاه اند و مزایای رسمی نیز دارند، اما بر اساس نیازهای شرکت از هر مهارت و تخصصی استقبال میشود و یادگیری به صورت پویا در سازمان جریان دارد.
-
نگرش به تشویق: مدیریت سنتی دیگران را نسبت به سرنوشت خود مسئول میداند و ممکن است نیرومند و جاه طلب باشد. تمرکز دارد، ولی از قدرت دیگران نسبت به خود واهمه دارد. کارآفرینی سازمانی متکی به خود است و بسیاری از کارآفرینان سازمانی به نظام بدگمان اما به قدرت خود در احاطه ی آن خوشبین هستند.
-
کانون توجه: مدیریت سنتی ابتدا به حوادث داخل شرکت و سازمانش توجه دارد؛ در حالی که کارآفرینی سازمانی به داخل و خارج از خود همزمان توجه نشان میدهد و فروش بر پایه ی نیازهای بازار و معامله و در عین حال توجه به مشتریان را هم در کانون توجهات خود می گنجاند.
-
نگرش به مخاطره: مدیریت سنتی محافظه کار است و جانب احتیاط را رعایت می کند. کارآفرینی سازمانی خواهان مخاطره و ریسک است، از خطر نمی هراسد و از خطر برایش کوچک به نظر می آید.
-
استفاده از تحقیقات بازار: مدیریت سنتی مطالعه ی بازار را برای کشف نیاز و توسعه ی محصول انجام میدهد. کارآفرینی سازمانی نیاز را خودش ایجاد میکند، به خلق محصولی دست میزند که تا کنون در بازار نبوده و مورد آزمایش قرار نگرفته است و با مشتریان نظرسنجی کرده و ایده را عملی میکنند.
-
نگرش به مقام:در مدیریت سنتی به جایگاه توجه میشود در حالی که در کارآفرینی سازمانی سِمت های سنتی برای آنان مسخره است و نمادهای آزادی را حفظ میکنند.
-
نگرش به شکست و اشتباه: در مدیریتی سنتی برای اجتناب از شکست تلاش میکنند و گاهی شکست را با تأخیر شناسایی میکنند. کارآفرینی سازمانی نسبت به نیازها حساس است و برای همین نیازها به شکل منظم خودشان را بروز می دهند و از این رو قابلیت پیشبینی پیدا میکنند. پروژه های ریسکی مخفی نگه داشته میشوند تا بدون اینکه اشتباه یک شکست عمومی تلقی شود از آن بیاموزند.
-
سبک تصمیم گیری: در مدیریت سنتی تصمیم از بالا به پایین گرفته میشود و بستگی به تجمیع نظر رؤسا دارد و از این رو با تأخیر همراه است. در کارآفرینی سازمانی مشارکت در تصمیم وجود دارد با اینکه مدیریت عاملیت خودش را حفظ میکند.
نقش های مدیران در سازمان های کارآفرین را می توان شش محور اصلی زیر بیان کرد:
تشویق به نوآوری به وسیله ی :
-
تغییر در ساختار و نمودار سازمانی
-
کاهش واحدهای سازمانی
-
معرفی کالاهای جدید
-
ارائه اندیشه و فکر نو
ایجاد فرصت زمانی به منظور:
-
دادن فرصت دوباره برای جبران اشتباه
-
اهمیت دادن به اینکه کارکنان مشغول کار باشند
-
اهمیت دادن به تناسب ویژگی های فرد با نیازمندی های شغلی
توسعه ی تیم های کارآفرینی به وسیله ی:
-
تشکیل و ایجاد تیم های اجرایی
-
شناسایی و به کارگیری افراد برای مخاطره پذیری و خلاقیت
تفویض اختیار با انجام امور زیر:
-
تفویض اختیار به زیر دستان
-
حل مشکل با مشورت و همکاری
-
انعطاف پذیری در فرآیند بودجه ریزی
حمایت مدیران با توجه به:
-
حمایت مالی مدیریت برای انجام کارها
-
حمایت از پروژه های کوچک در داخل سازمان
-
دسترسی به وجوه و منابع جهت انجام کار
شیوه های جدید پاداش با اعمال:
-
تشویق از طرف مدیریت عالی
-
دادن پاداش اضافی و کارانه مبتنی بر عملکرد
ارسال پاسخ